Part 79♨️

2.5K 152 58
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

" قسمت هفتاد ونه "

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

" قسمت هفتاد ونه "

(گری‌سی، بند هشتم_ ۲۰۲۲/۰۲/۲۲؛ ۱۰:۰۰)
خیره مانده بود؛ خیره به سلولهای مقابلش، گوردخمه‌های تنگ و تاریکی که مدتها بود صبح را به چشم ندیده بودند؛ خیره مانده بود، خیره به میله‌های یخ زده، فلزهای سر به فلک کشیدهای که شب هنگام چون طنابی از دار حلقه‌ی گردن یک بند میشدند؛ خیره مانده بود، خیره به دیوارهای آجری و نم‌کشیده‌ای که تنها راه رهایی نفسهایشان باریکه پنجره ی عمودی‌اش بود، پنجره‌ای که اگر نبود بعید میدانست روز و شبهایشان گم نشود!
تنها باریکه ای از نور بود و آفتاب خسیسی که لطفش را دریغ میکرد، گرچه اگر دست و دلباز بود هم دیوارها بن‌بست میشدند؛ بند یخ زده بود، سکوت سرسام‌آور بود و تاریکی دلگیری که مردگی را غالب میکرد...

نارنجیان هر یک در پی دردهایشان و متفرق بودند، سلولها خالی و بند عاری از رنگ بود؛ خاکستری ساکن و سیاهی حاکم!
"گریسی همان بود؛ زنده ماندن در دل قفس، زندگی میان دیوارهایی خودساخته و شکست‌ناپذیر؛ هزار و یک اما و اگر، هزار و یک باید و نباید. گوردخمه‌ای قانونمندِ بی‌قانون!"
حال چه دردناک تکیه داده به دیوارِ باریکِ بین سلولش و سلول کناری، خیره به رو به رویش مانده بود؛ دخمه‌ای که روزی نگاهش را در خود گنجانده بود، سلول سابقی که خاطراتش را بر رخش میکشید؛ زندگی در کنار پیرمرد، جونهویی که جز نفرت چیزی برایش به جا نگذاشته بود.
"جونهویی که "تنها" رفته بود و هرآنچه درد داشت به جا گذاشته بود؛ تا به یاد داشت پیرمرد درد بود و تحمیلش، به چه امید بسته
بود آنکه پس از مرگ آن "اشتباه‌خونِ دست‌آلوده" به دردها خاتمه دهد؟! زمستان بهار شود و روی شاخه‌های خشکیده شکوفه ظاهر شود؟! قتلها تمام شوند، اسیرها رها شوند و مجرمان بی‌جرم؟! ظلم بمیرد و عدالت، داد شود؟!"

INRED | VKOOKWhere stories live. Discover now