In Red - سرخپوش
جونگکوک جئون، رئیس زادهی بند هشتم زندان گری سی! کسی که توی سلولهای اون زندان بزرگ شده بود و حالا یک تازه وارد توی بند هشتم، همه چیز رو بهم ریخته بود! 🔞🃏⛓
تازه واردی که بدون هیچ ترسی مقابلش میایستاد و با گستاخی جوابش رو میداد ا...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
"قسمت سی و هشتم"
تنها سیاهی مطلق بود و دستی که در کسری از ثانیه با وحشیگری چشمبندش را پایین کشید؛ آنچنان که سیاهی نگاهش جای خود را با سیاهی آسمان بالای سرشان عوض کند!
روی زانوهایش به زمین افتاده بود، همان زمین مدفون شده زیر انبوهی از خاک و سنگریزه که پاهایش را به درد زنجیر کرده بود! با فرود پر شدت و صدای نفسهای پسر کوچکتر، نگاه سرخ از خشمش به سوی او چرخید، همان جونگکوکی که با شتاب به زمین کشیده شده بود و حجم عظیمی از خاک را بلند کرده بود، آنگونه که چهرهی زیبایش پشت گرد و خاک ناواضح شود. چشمهایش هنوز هم بسته بودند و لبهایش را با درد بر هم میفشرد، تنها خیره ماندن به قابی از تصویر او کافی بود تا
زانوهایش از درد زانوهای او روی سنگریزهها به سوزش بیفتد؛ "تنها امیدش زخمی نشدن آن پوست بوسیدنی بود! '' نفسش را بریده رها کرد و نگاهش همراه با قدمهای مرد مقابلش تا پشت سر جونگکوک کشیده شد، همان مرد درشت اندام و سیاهپوستی که با نیشخند کریهش از پشت چشمبند او را باز میکرد؛ لحظهای بعد تنها نگاه خیره ای بود که آن هم مردمکهایی شناور میان سرخی خشم داشت؛ یک تلاقی و دو قلب سرکشی که بیخبر از یکدیگر، تپشهایشان یکسان شد! -متاسفم رئیس جئون، اینخواستهی برادرتون بود! با پیچیدن صدای بم او، نگاهش میان پوزخند عصبی کنج لبهای پسر کوچکتر خشک شد و جونگکوک ناسزایی واضح بر زبان آورد! اما ظاهرا ناسزا هم در آن وایتاستون نفرین شده، بی پاسخ میماند... مرد سیاهپوست خندهی کوتاهی کرد و درحالیکه از بالا نگاهی سطحی به آندو میانداخت زمزمه کرد: