🍁احسان🍁
وقتی نگاهم رو روی خودش دید با لبخندی کتابش رو بست و گفت:
میتونم یه سوال ازت بپرسم؟!لبخندی زدم و سری تکون دادم که گفت:
اینکه درس وکالت رو خوندی بابت پولش بوده یا گرفتن حق مردم برات لذت بخش بوده؟!سری تکون دادم و گفتم:
شاید هر دوش...البته از این نگذریم که من عاشق کارمم و بهم حس خوبی میده وقتی کتاب های حقوقی رو ورق میزنم!سری تکون داد و گفت:
چه خوب...من هم بیشتر رمان ها و منابع روانشناسی و فلسفه رو ترجیح میدم!لبخندی زدم و گفتم:
از قدرتی که میون سکوتت و خیره شدنت به آدم های اطرافت معلومه که مغز پر باری داری!خندید و گفت:
شکسته نفسی میفرمایین!خندیدم و گفتم:
خب از به کتاب فروش چیزی جز این نمیشه دید...معلومه که عاشق کتاب ها هستی و یه جورایی باهاشون زندگی میکنی!لبخندی زد و گفت:
البته که همینطوره...اونا تنها دوست های رورهای تنهاییم بودن!