🍁احسان🍁وقتی رون هام رو بالا داد و بوسه های داغی رو هر کدوم نشوند لبام رو گازی گرفتم و نالیدم.
دستم رو لای موهاش بردم که به آن خودش رو کشید بالا و لباش رو روی لبام کوبید و میون بوسه هاش انگشت هاش رو روی پایین تنه ام حس کردم.
وقتی لباش روی گردنم نشست و پوست نازکش رو میون لباش گرفت و مکید دو تا از انگشت هاش رو وارپم کرد.
با لذت و درد آهی کشیدم.تو گلویی خندید و نفس نفس زنان دم گوشم لب زد:
خوشمزه تر از عسلی...عسل...لبخندی با ناز زدم.
کف دستم که روی صورتش نشست و بوسید و رو گرفت و کنار سرم قفل کرد.وقتی انگشت هاش رو بیرون کشید کمرم رو بالا داد و خمار به چشاش چشم دوختم.
خندید و روی شکمم رو بوسید و گفت:
میبینی آتیشم تنده و اینجوری بی قراریم رو میکنی؟!میخوای هیچی ازت باقی نمونه چشم قشنگم؟!خندیدم و گفتم:
نفس...عزیزم اگه نمیخوای بزاریش توم خودم دست به کار بشم...هوم؟!خندید و نوک سینه ام رو میون لباش گرفت و گفت:
چشم سرورم...بوسه...روی لبام رو عمیق بوسید که خندید و روی ورودیم حسش کردم.
داغ بود و سخت.
وقتی واردم کرد سعی کردم انگشت هام که میون انگشت هاش اسیر بود رو بیرون بکشم اما محکم تر انگشت هام رو فشرد و تا ته واردم کرد که عمیق نالیدم و بدنم لرزید.