📚ثامر📚تو گلویی خندید و روی نافم رو عمیق بوسید.
بغلم کرد و برد سمت اتاقش و روی تخت خوابوند و زودی شلوارم رو پایین کشید و بوسه هاش رو خیلی نرم سمت رونم برد.با چشای کاملا خمار بهش چشم دوختم.
وقتی تیزی دندونش رو روی رونم حس کردم از لبام گازی گرفتم و لب زدم:
آخ...مس...مسعود...اوم...دستش رو از روی شکمم تا روی سینه ام کشید و گفت:
شیششش...فقط بدنت رو رها کن و لذت ببر عزیزم!لبخندی زدم و گفتم:
نمیتونم وقتی اینقدر جذابی آروم بمونم پیرمرد!خندید و روی رونم رو بوسید.
بوسه هاش جای جای رونم رو پر کرد و وقتی به عضوم رسید بی قرار پایین تنه ام تکون دادم که دستش رو روی شکمم گذاشت و روی تخت ثابت نگه داشتم و سر عضوم رو میون لباش گرفت.به ملافه ی روی تخت چنگی زدم و آهی پر از لذت کشیدم.
وقتی تا نصفش رو توی حفره ی داغ دهنش فرو برد چشام خمار و تر شد.
وقتی کلش رو توی دهنش فرو برد نمیتونستم بهش چشم بدوزم و موذب بودم.
چشام رو بسته و به ملافه ی روی تخت بیشتر چنگ زدم و عمیق نالیدم.
انگار متوجه ی موذب بودنم و بی قراریم بود که روی شکمم و سینه هام رو نرم نوازش میکرد و عضوم رو میون لباش عقب و جلو میکرد.
![](https://img.wattpad.com/cover/293966549-288-k850985.jpg)