🧠69🫀

228 26 0
                                    


📚ثامر📚

تو گلویی خندید و روی نافم رو عمیق بوسید.
بغلم کرد و برد سمت اتاقش و روی تخت خوابوند و زودی شلوارم رو پایین کشید و بوسه هاش رو خیلی نرم سمت رونم برد.

با چشای کاملا خمار بهش چشم دوختم.
وقتی تیزی دندونش رو روی رونم حس کردم از لبام گازی گرفتم و لب زدم:
آخ...مس...مسعود...اوم...

دستش رو از روی شکمم تا روی سینه ام کشید و گفت:
شیششش...فقط بدنت رو رها کن و لذت ببر عزیزم!

لبخندی زدم و گفتم:
نمیتونم وقتی اینقدر جذابی آروم بمونم پیرمرد!

خندید و روی رونم رو بوسید.
بوسه هاش جای جای رونم رو پر کرد و وقتی به عضوم رسید بی قرار پایین تنه ام تکون دادم که دستش رو روی شکمم گذاشت و روی تخت ثابت نگه داشتم و سر عضوم رو میون لباش گرفت.

به ملافه ی روی تخت چنگی زدم و آهی پر از لذت کشیدم.

وقتی تا نصفش رو توی حفره ی داغ دهنش فرو برد چشام خمار و تر شد.

وقتی کلش رو توی دهنش فرو برد نمیتونستم بهش چشم بدوزم و موذب بودم.

چشام رو بسته و به ملافه ی روی تخت بیشتر چنگ زدم و عمیق نالیدم.

انگار متوجه ی موذب بودنم و بی قراریم بود که روی شکمم و سینه هام رو نرم نوازش میکرد و عضوم رو میون لباش عقب و جلو میکرد.

🧠A start beyond love🫀Donde viven las historias. Descúbrelo ahora