🌷امیرعلی🌷بهترین حس دنیا بود.
وقتی بوسه هاشون جای جای بدنم مینشست و وقتی پایین تنه ام میون لبای داغ ددی اسد فرو رفت با تموم لذتی که ازش میگرفتم آهی کشیدم.میون بلعیدن پایین تنه ام و بی تابی سلول به سلول بدنم انگشتش رو وارد خفره ی داغ پایین تنه ام کرد که نالیدم و خواستم به موهای ددی اسد چنگی بزنم که دست هام توسط ددی احسان گرفته شد و همون لحظه ددی اسد انگشت دومش رو هم واردم کرد.
بخاظر حس عجیبی که میگرفتم و درد و لذتی که باهم حس میکردم هقی زدم.
وقتی چند باری انگشت هاش رو درونم تلمبه زد عضوم ذو از میون لباش درآورد و روم خیمه زد.
مشغول بوسیدن گردنم و صورتم و لبام شد و فرو رفتن مردونگی اش رو درونم حس کردم.
اولش خواستم تحملش کنم اما وقتی آروم بودنم رو دید بیشتر واردم کرد که جیغی کشیدم و به بازوش چنگی زدم.
بی حرکت موند و روی پیشونیم رو چند باری بوسید و گفت:
شیششش...یکم تحمل کن پسر بابا...اولش فقط درد داره...خب؟!با بغضی پلکی به نشونه ی تایید حرفش زدم که بعد از چند لحظه بوسیدن لبام و گردنم تا ته واردم کرد که با برخورد یهویی مردونگی اش به جایی که حتما نقطه ی لذت بدنم بود بدنم لرزید و هقی زدم.