با سلام خدمت خانندگان قدیمی و جدید
پارت کوتاه ولی پرباریه.😐😂هشدار اسمات
بچه مچه ها فاصله بگیرن.
اگه بدتونم میاد باز نخونینالکی مثلا خ حرف گوش میدین
انی وی بعد از چهل قسمت این شما و اینم پارتی که تو دلتون منتظرش بودین.
••••
بدون اینکه حتی فکر کنه، دستش روی دست چانیول نشست. دست چانیول گرم بود و دست اون داشت میلرزید. میتونست نگاه خیره چانیول رو روی خودش احساس کنه.
وقتی فهمید چیکار کرده، دستش رو برنداشت. ولی ارزو کرد کاش چانیول اینکارش رو به عنوان نافرمانی در نظر نگیره. اون واقعا قصد نداشت عصبانیش کنه. اون فقط نمیتونست."بهت گفتم نمیخوام اذیتت کنم. نمیتونی بهم اعتماد کنی؟"
صدای چانیول کنار گوشش سفت و محکم بود. به گردن دردناکش تکونی داد و به صورتش نگاه کرد. جدی بود. دیگه ملایمت قبل رو نداشت و اون نمیتونست حدس بزنه کی از کوره در میره.برای اخرین بار نگاه خاموشی بهش انداخت و بعد دستش رو عقب کشید.
"افرین پیشی خوب"در عرض یک چشم به هم زدن، حالت صورت چانیول عوض شد. با یه لحن نرم گفت و دستش رو از زیر کش شلوارش رد کرد.
دست چانیول روی التش که نشست، دلپیچش شروع شد. تا حالا هیچکس اون قسمت از بدنش رو لمس نکرده بود. دستش رو دور ملحفه زیرش مشت کرد و اروم تر نفس کشید.
"سایزت بد نیست"
واقعا توی اون موقعیت نیاز نداشت چانیول در مورد سایزش حرف بزنه ولی اون داشت اینکارو میکرد. انگار وضعیتشون خیلی عادی بود و اون اصلا تو مرکز از هم پاشیدن نبود."خوب رشد کردی. خوبه. خوبه"
همونجور که حرف میزد، دستش رو هم در امتداد التش تکون میداد. دوباره تمرکزش بهم ریخت.نفس هاش سنگین و کش دار شدن.
چشم هاش رو باز گذاشته بود و تموم تلاشش رو میکرد به گذشته و بلایی که سهون سرش اورده بود فکر نکنه. هر چند حقیقتا موقعیتی که توش بود خیلی با چند سال پیشش متفاوت بود. چانیول دستش رو توی شلوارش کرده بود و داشت اروم اروم اون چیز رو میمالید و اون با سهون اصلا چنین تجربه ای نداشت. تنها چیزی که باعث شده بود سرش داغ کنه و توی مرز قالب تهی باشه، این بود که میترسید چانیول از اون حد فراتر بره."راست کردی" چانیول با صدایی که سرگرمی توش موج میزد، کنار گوشش گفت.
احساس میکرد کل صورتش در حال سوختنه. حتی خودش هم نمیدونست چرا این اتفاق افتاده.
YOU ARE READING
۞Between Heaven And Hell [ChanBaek]۞
Fanfictionبکهیون چانیول رو دوست داشت. حاضر بود خودش رو به خاطرش فدا کنه و هفت سال بعد تنهایی به خاطرش درد بکشه. فکر میکرد چانیول هم اون رو دوست داره و به خاطر کارایی که براش کرده ازش ممنونه. هر چند وقتی دوباره همو میبینن، چانیول شروع میکنه به اسیب زدن بهش. ا...