۞ S2 Chapter20 ۞

3.9K 949 395
                                    

سلام حال شما؟ ایام به کامه؟ عیدتون پیش پیش مبارک
یه عرض کوچیک داشتم

دوستان عزیزم، به عنوان نویسنده این فیک، خودم می‌دونم تو داستان گره‌هایی وجود داره. مسلماً برای باز شدنشون برنامه هایی هم دارم. اگه از روند حال حاضر فیک و اون چیزی که در جریانه تو داستان، لذت نمی‌برین، صبر کنین فیک کامل شه و بعد بخونینیش. چون با عرض تاسف ممکنه چیزایی که منتظرشونین از انتظارات شما زمان بیشتری ببرن‌. و ببخشید اگه از نظر شما دیگه زمانش رسیده و من قرار نیست طبق انتظاراتتون پیش برم. قبول دارم که آدم انتقاد ناپذیری هستم ولی روندی که از قبل برای داستان در نظر داشتم تغییر نمی‌کنه. خالصانه دوست ندارم به خاطر روند آروم یا آپ‌های نامنظم لذت داستان «اگه چیزی برای لذت بردن وجود داره» برای شما کم بشه. پس لطفاً به توصیه‌ای که کردم گوش بدین.

••••

جینجر و چانیول حسابی با هم رفیق شده بودن.
اولین روزی که از مدرسه برگشت و دید چانیول زودتر از اون به خونه اومده و از قضا مشغول بازی با جینجره، وحشت زده شد.

به نظر نمیومد چانیول قصد کشتن جینجرو داشته باشه ولی اون احساس می‌کرد دور انداخته شده.
دوتایی وسط سالن نشسته بودن و چانیول وسیله‌هایی که برای جینجر خریده بود رو نشونش می‌داد.

یه مرغ پلاستیکی بود که وقتی فشارش می‌دادن صدا می‌داد. یه چیزی شبیه موش که سوار یه توپ بود و یه چیز بلند که رو سرش یه پر آویزون بود. حتی یه جعبه هم براش خریده بود و برای دبی که بالای سرش وایساده بود، توضیح می‌داد:« گربه‌ها دوست دارن برن تو یه جای تنگ و تاریک. براش یه خونه هم سفارش دادم، چند روز دیگه می‌رسه. حواستون باشه!»
خدای خوب! این چه وضعیتی بود؟

«سرورم بیا اینجا...»
چانیول بدون اینکه نگاهش رو از جینجر بگیره گفت و دوباره دستش رو تو پاکت خریدش کرد تا یه چیز جدید بیرون بیاره.

در برابر تمایلش برای چرخوندن چشم‌هاش مقاومت کرد و از چارچوب در رد شد. حتی نمی‌دونست چانیول از کی متوجه حضورش شده.

دبی با یه لبخند منظوردار بهش نزدیک شد. قبل اینکه فرصت داشته باشه بهش چیزی بگه، کوله و کتش رو تحویلش داد و به سمت چانیول رفت.

با اخم‌های درهم بالای سر چانیول وایساد.
«تو اتاقت که تلویزیون داری، وقتایی که نیستی براش تام و جری بذار حوصلش سر نره»
چانیول بلآخره سرش رو چرخوند و تو تخم چشم‌هاش زل زد.

دلش می‌خواست سرش رو به میز بکوبه.
حالا داشت براش تعیین تکلیف می‌کرد برای جینجر چیکار کنه؟

«البته ببخشید قصد بی‌احترامی یا دستور دادن نداشتم سرورم، اگه ممکنه و صلاح میدونی اینکارو بکن.»
دهنش باز مونده بود و فقط پلک می‌زد. چانیول کی فرصت کرده بود اونقدر نمک شه؟

 ۞Between Heaven And Hell [ChanBaek]۞Where stories live. Discover now