۞ S2 Chapter37 ۞

1.6K 284 259
                                    

سلام و درود
تولد ناشناس یک و ناشناس دو مبارک
این قسمت خدمت شما

****

ابروهاش درهم بود و جلوی در خونه ییشینگ وایساده بود. با این‌که چند دقیقه‌ای می‌شد رسیده بود ولی هیچ تمایلی برای دیدنش نداشت و دست دست می‌کرد.
برای بار آخر پوفی کرد و رمز در رو که ییشینگ قبلاً براش پیامک کرده بود، وارد کرد.

در که باز شد وارد شد و کفشش رو کنار در بیرون آورد.
از راهرو رد شد و با ییشینگ که تازه از اتاق بیرون اومده بود، مواجه شد.

«فلشتو آوردم.»
مستقیم سر اصل مطلب رفت.

«زود رسیدی.»
«همین نزدیکی بودم.»

«بیا تو... مامانم نیستش.»

اخم کرد و فلش رو از جیبش در آورد.
«کجا بذارمش؟»

نگاه ییشینگ رو صورتش نشست و چندثانیه مکث کرد.
«هنوز عصبانی‌ای؟»

نباید می‌بود؟
جواب نداد و دوباره پرسید.
«کجا باید بذارمش؟»

«خودت که می‌دونی اوضاع چطوریه... من..»
«نه نمی‌دونم.»

خودش هم می‌دونست داره بچگانه رفتار می‌کنه. حتی تا چند دقیقه قبل اون‌قدر هم عصبانی نبود. ولی هر چی بیشتر صورتش رو می‌دید عصبانیتش شدیدتر می‌شد.

ییشینگ نفس عمیقی کشید.
«نمی‌خوام تو خونه راجع‌به کار صحبت کنیم. مامانم برات شام آماده کرده. بشین، بخور و بعد برو.»

یه ثانیه مردد شد و نگاهش تو خونه چرخید.
«مامانت می‌دونه من اینجام؟»

«چطور؟ نباید بدونه؟ با اونم قهری؟»
پوفی کرد و با چند قدم بلند به سمت یه مبل قدم برداشت و روش نشست.

«راضی شدی؟»
«شیرچایی یا قهوه؟» ییشینگ با بی‌خیالی پرسید و به سمت آشپزخونه رفت.

«شیرچای» زیر لب زمزمه کرد ولی ییشینگ شنید و‌ جواب داد.
«مثل همیشه.» لحنش سرخوش بود و حتی داشت سوت می‌زد.

چند دقیقه بعد روبه‌روی ییشینگ نشسته بود و شیرچایش رو می‌خورد. عصبانیتش مثل دود از سرش پریده بود.
شیرچایی‌های مامان ییشینگ همیشه عالی بودن.

لبخند زد و نگاهش تو خونه چرخید.
«تعجب می‌کنم که تا الان خونه جدا نگرفتی.»

«اگه من برم مامانم تنها می‌مونه.»
«منظورم همین بود که شعورت رسیده.»

ییشینگ تو چشم‌هاش خیره شد و برای چند ثانیه جواب نداد.
«از اینکه فردا بیای اداره نمی‌ترسی؟»

«قرار بود کار و زندگی شخصیو جدا کنیم.»
«نظر منم همینه.» ییشینگ یه قلپ دیگه از شیرچایش خورد و ادامه داد: «تو کی خونه جدا می‌گیری؟ خونتون که همیشه شلوغه. هتلم واسه اینکه هرروز بریم گرون در میاد!»

 ۞Between Heaven And Hell [ChanBaek]۞Donde viven las historias. Descúbrelo ahora