سلاملکم
چطورین یا نه؟۶۵ تا وت مونده تا ب شرط برسه ولی من تصمیم گرفتم دختر خوبی باشم و براتون اپ کنم
اون هم دو قسمت پشت سر هم..
وقتی دارین این قسمتا رو میخونین مهربونیم رو یادتون بمونه و وقتی یکم اپم اینور اونور شد ب یاد خودتون بیارین و بهم فحش ناموسی ندین، خب؟؟ زشته این رفتار
قسمت بعدی که نه، الان اپش میکنم ولی قسمت بعدترش یکم حساسه و ممکنه نوشتنش یکم طول بکشه. لطفا صبور و با محبت باشین.
•••
جلوی در مدرسه ایستاده بود و به بچه های دبیرستانی که از روبروش رد میشدن نگاه میکرد.
اون روز جونگین مریض شده بود و قرار بود چانیول بیاد دنبالش ولی نیم ساعتی میشد که کلاس هاش تموم شده بود و خبری از چانیول نبود.از اونجایی که دانش آموز های دبیرستان کلاس های جبرانی و فوق برنامه هم داشتن و اون این رو میدونست تا اون لحظه صبوری کرده و یه گوشه نشسته بود ولی کم کم داشت عصبانی میشد.
چانیول و جونگین همیشه سر اینکه کدوم بیان دنبالش بحث داشتن و حالا روزی که واقعا به چانیول نیاز داشت، اون یادش رفته بود؟
کم کم داشت امپر میچسبوند که روچان یکی از همکلاسی های چانیول رو دید.
تکیش رو از دیوار گرفت و بلند شد«هیونگ، روچان هیونگ»روچان سرش رو به سمتش چرخوند و لبخند زد«هی بکهیون» و بعد انگار حالت صورتش رو خونده باشه، سریع پرسید«چیزی شده؟»
در حالیکه تلاش میکرد لب هاش رو کش نیاره و شبیه یه بچه لوس به نظر نرسه، جواب داد«چانیول هیونگ نیومده دنبالم، همه رفتن خونه فقط من موندم»
«اه چانیول..امروز یه مشکلی وجود داشت.»
سریع نگران شد«چی شده؟»
ŞİMDİ OKUDUĞUN
۞Between Heaven And Hell [ChanBaek]۞
Hayran Kurguبکهیون چانیول رو دوست داشت. حاضر بود خودش رو به خاطرش فدا کنه و هفت سال بعد تنهایی به خاطرش درد بکشه. فکر میکرد چانیول هم اون رو دوست داره و به خاطر کارایی که براش کرده ازش ممنونه. هر چند وقتی دوباره همو میبینن، چانیول شروع میکنه به اسیب زدن بهش. ا...