۞ S2 Chapter32 ۞

2.1K 581 228
                                    

چانیول حتی به سگ‌هاش هم اعلام کرده بود دوست پسرش خیلی حسوده و نباید نزدیکش بیان.تموم مدت با نگاه خنثی رفتارهای عجیب مرد بزرگتر رو دنبال می‌کرد و واکنشی نشون نمی‌داد. کاملاً مشخص بود چانیول از یه‌چیزی ناراضیه و این رفتار جدیدش برای درآوردن حرص اون و تلافی بود. داشت خودش رو با بازی جدید چانیول سازگار می‌کرد و تصمیم نداشت دیگه شوکه بشه یا اهمیت بده. چانیول می‌تونست خودش رو مسخره هفت عالم کنه و برای اون مهم نبود. چانیول، سونگ‌هیون، جیونگ و مین‌هیون یکم دورتر نشسته بودن و کارت‌بازی می‌کردن.

چانیول با اخم‌های درهم کارت‌ها رو روی میز پرت می‌کرد و به‌نظر میومد روی مود خوبی نیست. کارت‌ها پشت سر هم روی میز فرود می‌اومدن و در نهایت جیونگ کسی بود که همه چیپ‌ها رو جمع کرد. در حالی‌که می‌خندید، به سمت چانیول خم شد و دستش رو روی رونش گذاشت.
«اخمو نباش. شاید دفعه بعدی شانست بیشتر باشه.»
چانیول دستش رو هل داد و اخم‌هاش رو بیشتر در هم کشید.
«بهم دست نزن.»
جیونگ هنوز می‌خندید. دستش رو ماساژ داد.
«بکهیون خوشش نمیاد.» چانیول ادامه داد.

دست جیونگ تو هوا خشک شد و نگاهش به سمت بکهیون چرخید.
«دوست پسرم خیلی حسوده.»
جیونگ برای چند ثانیه سردرگم به نظر می‌رسید. بعد از مدتی آه کشید و یه نگاه پردرک تو چشم‌هاش جایگزین شد.

هرچند فقط جیونگ متوجه موقعیت شده بود و با اینکه مین‌هیون بی‌تفاوت و خنثی بود، سونگ‌هیون به سمتش چرخیده بود و با چشم‌های متعجب نگاهش می‌کرد.
به چانیول چپ‌چپ نگاه کرد و تصمیم گرفت از اونجا بره.چون با هربار که چانیول می‌باخت، می‌خواست حرصش رو با مسخره ‌کردن اون خالی کنه.

جینجر رو برداشت و به‌سمت راه‌پله رفت.تو اتاق خوراکی‌های که مین‌هیون براش خریده بود رو دور‌و‌برش پخش کرد و خودش رو با سریال جدیدی که نتفلیکس منتشر کرده بود، سرگرم کرد.

یه قسمت دیده بود که در اتاق باز شد و چانیول و جیونگ وارد شدن.چانیول بی‌توجه به اون مستقیم به سمت عسلی کنار تخت رفت و از تو کشوش یه گوشی ساده که قبلاً اون رو ندیده بود، بیرون کشید و اون رو به سمت جیونگ گرفت.

«بده به تاکانو‌سان. این معامله‌ رو اون انجام میده.» با شنیدن اسم تاکانو سان گوش‌هاش تیز شدن و حواسش جمع‌تر شد.

«مطمئنی؟» جیونگ خیلی راضی به‌نظر‌ نمی‌رسید.

«ما که نمی‌تونیم از دستورات استاد سرپیچی کنیم، درسته؟»
«اون فقط گفت روابطمونو بهتر کنیم و از تنش دوری کنیم.»
«و اینم یه راه مناسب برای نشون دادن اعتمادمونه.»
با تکون دادن گوشی بی‌صبریش رو نشون داد و جیونگ ناچاراً اون رو ازش تحویل گرفت.
«خودت باهاش هماهنگ می‌کنی یا من باهاش تماس بگیرم؟»«انجامش بده.»
«زمان و مکانش فیکس شده؟»
«حدودا ده روز دیگه. اینچئون یا گانگ‌نئونگ. جزئیات دقیقش از یه روز قبل معلوم می‌شه.»
جیونگ سری تکون داد و نگاهش رو به سمت اون کشوند.
«مزاحم فیلم دیدنت شدیم؟»
سر تکون داد و لبخند زد. به‌هیچ‌وجه! چانیول نیم نگاهی بهش انداخت و دوباره به سمت جیونگ چرخید.
«پس خیالم راحته که تو حواست هست.»
«سونگ‌هیونو هم در جریان می‌ذارم.»
چانیول "خوبه‌" ای گفت و به سمت در رفت. با رفتنشون دوباره سریالش رو پلی کرد.

 ۞Between Heaven And Hell [ChanBaek]۞Donde viven las historias. Descúbrelo ahora