°°°°
تلاش میکرد زیر نگاه خیره سونگهیون معذب نشه که چانیول براش یه تیکه گوشت توی ظرفش گذاشت و بعد دوباره به جیونگ که داشت در مورد یکی از دوست های نزدیکشون حرف میزد، خیره شد.
نیم نگاهی به تیکه گوشت توی ظرف انداخت و بعد زیر چشمی به چانیول نگاه کرد. یه بار دیگه حرکتش رو تکرار کرد و در نهایت چنگالش روی توی گوشت فرو برد. یکم از استیک خودش نرمتر بود. چنگال رو به سمت دهنش برد و تکه گوشت بزرگ رو توی دهنش گذاشت. مزه خیلی لذیذی داشت. خب حالا یجورایی به چانیول حق میداد تموم مدت اصرار داشته استیک ریب_آی سفارش بده. هر چند چیزی که خودش سفارش داده بود هم خیلی خوشمزه بود.
جیونگ هنوز داشت با اشتیاق راجع به ماجرایی که واسه دوستشون پیش اومده بود حرف میزد. چشمهاش رو به سمتش چرخوند و تلاش کرد یکم بیشتر روی حرفهاش تمرکز بگیره.
دست چانیول اینبار روی بشقابش نشست و اون رو با مال خودش عوض کرد و بعد دوباره به جیونگ نگاه کرد. با چشم های گشاد شده و تیکه گوشتی که دیگه توی دهنش نمیجنبید، به ظرف غذاش که جلوی چانیول قرار داشت خیره شد.
تو دلش "آدم بی ملاحظه"ای نثارش کرد و بعد با ناامیدی کاردش رو توی گوشتی که چانیول سرخود باهاش معاوضه کرده بود فرو کرد و مشغول بریدنش شد. یه تیکه کوچیک رو کنار لقمه توی دهنش گذاشت و دوباره مشغول جویدن شد. مزه اون گوشت هنوز لذیذ بود.
«یه چیزی واست دارم»
با پچ پچ سونگهیون، سرش رو به سمتش چرخوند. از اونجایی که رژیم داشت، غذاش رو زودتر تموم کرده و ساکت روی صندلیش نشسته بود. اونقدر درگیر حرکت چانیول شده بود که تقریباً نگاه خیره اون مرد عجیب رو فراموش کرده بود.«بعدا که داری میری واست میارمش.»
چند بار پلک زد و بعد آروم سر تکون داد. یه لبخند کوچیک رو لبهای سونگهیون نشست و اون نگاهش رو دزدید. یه جورایی از سونگهیون خوشش میومد ولی ترجیح میداد وقتی چانیول داره بهشون چپ چپ نگاه میکنه خیلی بهش توجه نکنه.«مدارک چی؟ آوردیش؟»
اینبار توجهش کامل به سمت جیونگ جلب شد. دهنش از حرکت ایستاد و گوشهاش تیز شد.«رفتم خونه بیارم ولی پشیمون شدم. پیش خودم باشه امن تره.»
مدارک؟ خونه؟قوطی کولای کنار دستش رو توی گیلاسش خالی کرد و بعد آروم شروع به مزه مزه کردن شد.
«در مورد این موضوع مطمئنی؟»
«اگه مطمئن نبود اصلا شروش نمیکردم.»
«آقای کیم خوشحال نمیشه بفهمه ازش آتو جمع کردی.»
«انتظار دیگهایم ندارم»
صدای پوزخند چانیول رو شنید و سرش رو کامل به سمتش چرخوند. چانیول از یه شخصی به اسم آقای کیم آتو گرفته بود و مدارکش رو توی خونه نگه داشته بود.
YOU ARE READING
۞Between Heaven And Hell [ChanBaek]۞
Fanfictionبکهیون چانیول رو دوست داشت. حاضر بود خودش رو به خاطرش فدا کنه و هفت سال بعد تنهایی به خاطرش درد بکشه. فکر میکرد چانیول هم اون رو دوست داره و به خاطر کارایی که براش کرده ازش ممنونه. هر چند وقتی دوباره همو میبینن، چانیول شروع میکنه به اسیب زدن بهش. ا...