الوعده وفا
•••
توی اتاقش نشسته بود و به لباس های توی دستش نگاه میکرد. چانیول بهش فرصت داده بود لباس هاش رو عوض کنه تا با هم برن دکتر ولی اون نمیتونست تکون بخوره.
این اولین باری بود که یه جسد رو از نزدیک میدید. این اولین باری بود که یه جسد رو کنار قاتلش میدید.
تا قبل اون هر وقت به یاکوزا بودن چانیول اشاره شده بود، اون فکر کرده بود پس کارهای بدی انجام میده. حتی فکر هم کرده بود آدم کشته.
حتی اون دختر هم قبلا بهش گفته بود چانیول داداشش رو کشته، ولی هیچوقت اونقدر عمیق تصورش نکرده بود. حتی زمانی که به چانیول التماس میکرد اون دختر رو نکشه هم تصور نمیکرد اون بخواد واقعا اینکارو انجام بده.
اون دختر تا چند روز پیش جون داشت. راه میرفت، حرف میزد و غذا میخورد. توی سینش احساسات مختلفی داشت. برای خودش یه هویت داشت، روح داشت ولی حالا هیچی نبود. یکم گوشت و یکم استخون بود. هیچی اون داخل نبود. چانیول جون یه ادم رو گرفته بود.
و ترسناکترین چیز این بود که توی چشم هاش هیچ اثری از این نبود که بدونه چیکار کرده. به اندازه همیشه عادی رفتار میکرد. خونسرد بود و هیچ اهمیتی نمیداد.
جدا همه اینها به خاطر کار اون بود؟میتونست روزیو به خاطر بیاره که وحشت زده رفته بود پیش باباش و ازش پرسیده بود، مجازات اقدام به قتل چیه. باباش جواب داده بود بستگی به شرایط داره. گفته بود ممکنه چند سال حبس بخوره یا ممکنه با شرطو شروطی بعد یه مدت آزاد شه. ولی از دید اون مهم ترین چیز اینه که اگه واقعا گناهکاره یه مجازات سنگین براش در نظر گرفته بشه تا دیگه نه خودش و نه بقیه جرات نکنن چنین کاری کنن.
باباش نمیدونست منظور اون کی و چیه و فقط با دید سخت گیرانه همیشگی خودش جواب داده بود و اون اون زمان فقط ترسیده بود که نکنه چانیول به زندان بره. نکنه دیگه نبینتش. و نکنه چون چانیول زندان رفته بقیه اذیتش کنن. توی دنیای احمقانه کوچیکش اون باید همیشه طرف چانیول میموند و هیچوقت به قسمت دوم حرف های باباش فکر نکرده بود.
هیچوقت فکر نکرده بود چانیول باید مجازات بشه. حتی زمانی که پلیس بهش پیشنهاد داده بود هم احمقانه دنبال یه راهی بود که به چانیول حق بده. با اینکه میدونست اون یاکوزاعه و با اینکه میدونست کلی کارهای بد انجام داده، ذهنش هنوز مصر بود طرفش بمونه. هیچوقت به عمق کارهاش و تاثیری که روی بقیه میذاشت فکر نکرده بود.
فکر میکرد لو دادن چانیول یعنی خیانت.
اگه همون دفعه اول اجازه داده بود چانیول مجازات بشه، چانیول باز هم تبدیل به یاکوزا میشد؟ تبدیل به ادمی میشد که بقیه رو میکشه و بعدش جوری رفتار میکنه انگار هیچی نشده؟
اگه همون دفعه اول اشتباهش رو به هر قیمتی نمیپوشوند، چانیول تبدیل به هیولا میشد؟
YOU ARE READING
۞Between Heaven And Hell [ChanBaek]۞
Fanfictionبکهیون چانیول رو دوست داشت. حاضر بود خودش رو به خاطرش فدا کنه و هفت سال بعد تنهایی به خاطرش درد بکشه. فکر میکرد چانیول هم اون رو دوست داره و به خاطر کارایی که براش کرده ازش ممنونه. هر چند وقتی دوباره همو میبینن، چانیول شروع میکنه به اسیب زدن بهش. ا...