۞ Chapter 29 ۞

5.8K 1.2K 517
                                    

"شکستگی نداره و خوب جاش انداختی. ولی واقعا چطور تونستی همینجوری انجامش بدی؟ میدونی چه دردی کشیده؟"
مرد چشم ابی سمت مرد قد بلندی که چند قدم عقب تر ایستاده بود چرخید و شروع به شماتتش کرد.

"دخالت کردن توی چیزایی که بهتون ربط نداره شغل خانوادگیتونه جان؟"
"چانیول!"

بی توجه به عصبانیت جان دست هاش رو روی سینش قفل و بحث رو عوض کرد"توصیه هات رو بکن و برو!"

جان غرولندی کرد و اخم هاش رو در هم کشید"جدا از پاش که یه مدت باید ثابت باشه و بالا تر از سطح بدنش قرار بگیره، تب داره یکم. براش دارو مینویسم. فردا هم محض احتیاط از پاش عکس بگیر بیارش مطب."

"خوبه. ممنونم ازت. میتونی بری"
جان اه کلافه ای کشید و سرش رو به نشونه تاسف تکون داد.

بعد از‌ نوشتن نسخه برای بکهیون چانیول اون رو تا دم در اتاق بدرقه کرد و قبل بستن در صداش زد"جان"
به سمتش چرخید

"به دبی بگو میتونه برگرده سرکارش"

براش سر تکون داد و چند ثانیه بعد در پشت سرش بسته شد. اهی کشید و به سمت انتهای راهرو رفت. اگه به خاطر دبی نبود هیچوقت خودش رو با یکی از ادمهای یاکوزا درگیر نمیکرد.

با قدم های بلند به سمت تخت وسط اتاق رفت و از بالا به پسر رنگ پریده ای که روی تخت خوابیده بود خیره شد. بعد از چند ثانیه دستش رو جلو برد و با پشت دست دمای پیشونیش رو اندازه گرفت. داغ بود.

روی فضای باقی مونده تخت کنار بدنش نشست و به سمت صورتش متمایل شد. همونجور که پاهاش از تخت اویزون بود سرش رو اروم پایین برد چند سانتی متری موهاش متوقف شد. بوی عرق و شامپو قاطی شده بود. دستش رو اروم جلو برد و موهای خیس توی پیشونیش رو کنار زد.

"نمیذارم بری"
زمزمه کرد و بعد یکم پاش رو جابجا کرد و سرش رو به بالش بکهیون تکیه داد. نیم رخش رو از نظر گذروند و روی لب هاش متوقف شد. لب های سفیدش ترک داشتن. دوباره نگاهش رو بالا برد و روی چشم هاش متوقف شد.

سر انگشت هاش رو اروم روی گونش کشید و مشغول نوازشش شد. روی قلبش احساس سنگینی میکرد.

•••••

به محض ورود به سالن چانیول رو دید که دست به سینه ایستاده بود و به نظر میومد منتظر اون بوده.
"ارباب"سرش رو براش تکون داد و در رو پشت سرش بست.

اروم جلو رفت و فاصله بینشون رو کم کرد.
"از جان شنیدم چی شده"

"خوبه. یکم استراحت که کردی براش یه چیز مقوی بپز. همشون فقط اشغال میپزن"

 ۞Between Heaven And Hell [ChanBaek]۞Donde viven las historias. Descúbrelo ahora