کسوف پارت⁵⁹

189 27 0
                                    

_خیلی ممنونم خانم جئون
با لبخند سرشو تکون داد
+نوش جونت پسرم
یه قاشق از برنجم با یه تیکه ماهی خوردم...
رو به کوک گفتم:
_چرا غذاتو نمیخوری؟! بد مزه س؟
جا خورد...با دهن پر گفت:
+م...من که دارم میخورم
مادرش رو کرد سمتش
+واقعا خوشمزه نیست کوک؟
کوک غذاشو قورت داد
+من...
کلافه شد
+من دارم میخورم دیگه...
مادرش گفت:
+اگه دوسش نداری بگم غذای دیگه بپزن برات
همونلحظه پامو از زیر میز بردم وسط پاش و کشیدم رو دیکش...
یهو رو کرد سمت من
ابروهامو دادم بالا و پوزخند زدم
دوباره رو کرد سمت مادرش و اروم گفت:
+نه...عالیه
دوباره پامو کشیدم روش که چشماشو بست و اروم گفت:
+آخ...
داداشش با نگرانی گفت:
+چیزیت شده کوک؟
پدرش یه لیوان اب گرفت سمتش...
کوک چشماشو باز کرد و رو به مادرش گفت:
+اینقدر خوشمزس که نمیتونم تحمل کنم...
مادرش خندید
+وای کوک...به اینکارای جدیدت عادت نداریم...
دوباره پامو کشیدم رو دیکش
لباشو محکم گاز گرفت که ناله هاشو خفه کنه...
ریز خندیدم
پامو کشیدم و به غذا خوردنم ادامه دادم
وقتی تموم شد یه لیوان اب خوردم و لبامو با دستمال خشک کردم
از جام پاشدم و روکردم سمت مادر کوک
_ممنونم خانم جئون عالی بود...
بعدش رو کردم سمت پدرش
_ازتون ممنونم...
هردوشون با لبخند جوابمو دادن
رفتم و نشستم روی کاناپه...
کوک هم وقتی غذاش تموم شد اومد نشست کنارم
اروم گفت:
+این چه کاری بود؟
شونه هامو انداختم بالا
_اسمشو میزارم شیطنت به وقت ناهار
پوزخند زد
+واقعا ادم باور نکردنی ای هستی
با لبخند سرمو تکون دادم
_خودمم میدونم...
+جیمین بد میبینیا...
خندیدم
_الان این تهدید بود
+هرچی دوست داری اسمشو بزار...
شونه هامو انداختم بالا
_من از این چیزا نمیترسم متاسفانه
سرشو اورد کنار گوشم و اروم گفت:
+من کاری میکنم که بترسی...
خندیدم
_کلا کارت شده تهدید کردن الکی
+کاری نکن همینجا یه کاری دستت بدم
زل زدم بهش
_تو؟ تویه کوچولو؟
یهو اومد سمتم و لبا...مو اروم بو...سید و ازم جدا شد...
شوکه شدم
به اطرافم نگاه کردم...هیچکس حواسش بهمون نبود
با تعجب گفتم:
_این چه کاریه میکنی کوک؟
شونه هاشو انداخت بالا
+چیزی بود که خودت خواستی
#کسوف
#p60

solar eclipseWhere stories live. Discover now