کسوف پارت⁶⁸

168 23 0
                                    

رفتیم دنبال جیمین
دوییدیم تا بهش رسیدیم
اروم صداش زدم
_ هی جیمین...
بی توجه به من رفت سمت داماد و با لبخند گفت:
+براتون آرزوی خوشبختی میکنم
من و هوسوک رومونو برگردوندیم
+وای...جیمین دیوونه س
هیچی نگفتم...حرفشو قبول داشتم
یهو یه صدا شنیدم
+ببخشید شما فامیل عروس هستین یا داماد؟
هوسوک آروم زد به شونه م
+لو رفتیم
آروم سرمو چرخوندم سمت جیمین که دیدم سرجاش خشکش زده...نمیتونه چیزی بگه
_باید برم
و رفتم سمتش
همون مرده رو کرد سمتم
+شما کی هستین؟
رو کردم سمت جیمین
_بریم عشقم...
و رفتم دست جیمین رو گرفتم که دیدم همون مرده اومد جلومون وایساد
داماد گفت:
+شما جاسوسین نه؟ ما اصلا مهمون کره ای نداشتیم
یه نگاه به اطرافم انداختم...همه داشتن نگاهمون میکردن
رو کردم سمت داماد
_خ...خب ما
نیم نگاهی به جیمین انداختم
جیمین با لبخند موذیانه ای سرشو تکون داد
+ما؟
لبامو روی هم فشار دادم
همون مرده اومد سمتمون و دستمو گرفت
+تکلیف شما دوتا موش موذی همین امشب باید مشخص شه
دستمو کشیدم و با مشت خوابوندم تو صورتش
چند نفر دیگه اومدن سمتمون
داماد با داد گفت:
+بگیریدشون...اینا همون جاسوسای جکسون عوضی ان
روکرم سمت جیمین
_بپر بالا
و خم شدم
جیمین سریع خودشو انداخت روی پشتم و پاهاشو دور کمرم حلقه کرد
تموم جونمو توی پاهام جمع کردم و شروع کردم به دوییدن
داد میزدن
+سرجاتون وایسید عوضیا
جیمین با تموم وجودش میخندید
منم از خنده ی اون خنده م گرفته بود
حدودا 15 دقیقه فقط دوییدم...
اخرش پیچیدم توی یه کوچه و پشت یه سطل آشغال قایم شدیم
روکردم سمت جیمین که با ترس به اطرافش نگاه میکرد
وقتی دیدم از کنارمون رد شدن با پام سطل اشغال رو هول دادم جلو و روکردم سمت جیمین
دوتایی بهمدیگه نگاه کردیم و زدیم زیر خنده
با خنده زدم به شونه ش
_دیوونه...چرا رفتی تبریک گفتی؟
درحالیکه از خنده روی زمین ولو شده بود گفت:
+من... فقط ...خواستم... بهشون... تبریک.. بگم...چون خیلی... بهم ...میومدن
بخاطر خندیدنم بدنم حس نداشت
آروم با لگد زدم به زانوش
دوتامون ولو شدیم رو زمین
نفس عمیق کشیدم
_خیلی وقت بود اینجوری نخندیده بودم
+منم کوک...منم
#کسوف
#p68

solar eclipseDonde viven las historias. Descúbrelo ahora