Feminization.
++++
- لباساتو در بيار...
با شنيدن جمله ي خشك و دستوري خانم جئون لحظه اي پلك هاي لرزانش رو بست.
تعجب نكرده بود، ولي همچنان ترس بدنش رو ميلرزوند.
مادرش قبلا بهش اين هشدار رو داده بود كه ممكنه همچين چيزي پيش بياد.
باز هم يكي از سنت هاي قديمي كه انگار قصد از بين رفتن نداشت.
بعضي چيزها هر چقدر هم كه زمان جلو ميرفت، بازهم در بعضي از خانواده ها مي موندند،
و متاسفانه سوكجين در يكي از اونا به دنيا اومده بود و مثل اينكه داشت با يكي بدتر وصلت مي كرد.با دستي كه سعي ميكرد جلوي لرزيدنش رو بگيره، شروع به پايين آوردن زيپ لباسش كرد.
خانم جئون تمام حركاتش رو مانند يك عقاب تماشا ميكرد.شايد اگر سوكجينِ يك ماه پيش بود، با چهره اي متعجب و منزجر سرش رو بالا مي گرفت و در مقابل همچين دستوري غوغايي به پا ميكرد.
اون سوكجين اجازه نمي داد اينطوري حقير بشه.
اون سوكجين اجازه نمي داد مانند يك عروسك زير چشم هاي تيز همه قرار بگيره و هيچ چيكاري نكنه.اما اين امگا هيچ انرژي حتي براي درست ايستادن نداشت،
اين امگا، گونه ي قرمزش از درد مي سوخت.اين امگا فهميده بود كه هيچ راهي براي مقابله نداره.
پس مانند يك ربات كند، لباسش رو پايين كشيد و صندل هاي مشكيش رو از پاهاش در آورد.
لرزه اي به بدنش از خوردن هوا به پوست برهنه اش افتاد.مانند يك شكار بي دفاع جلوي شكارچيش ايستاده بود،
همچنان ميلرزيد و سرش پايين بود.خانم جئون با چشم هاي تيزش از سرتا پاش رو بررسي كرد.
مسلما بايد مطمئن مي شد كه روي بدنش هيچ رد زخمي نباشه،
و دنبال پيدا كردن نقصي كه قبل از ازدواج بايد حل مي شد،
بايد مطمئن مي شد بهترين رو براي پسرش انتخاب كرده.و همونطور كه انتظار مي رفت،
هيچ ايرادي در بدن پسرك پيدا نكرد.بدن امگا نوجوان از سر تا پا كاملا امگا بود.
جثه ي ريز و ظريف، پوستي صاف و بلورين مانند برف، كمر باريك و شكم تخت،
رون هاش به اندازه كافي توپر بودند و حالت صاف استخواني پسرانه نداشتند، ويژگي ظاهري زنانه اي كه در امگاهاي نر خودش رو نشون ميداد.چند قدم به جلو برداشت و كاملا روبه رويي پسري كه سرش پايين بود، ايستاد.
از نزديك هم بنظر نميومد ايرادي داشته باشه،
هيچ رد زخمي روي بدنش وجود نداشت، انگار كه امگاي كوچك هيچ وقت دست به سياه و سفيد در زندگيش نزده بود، يا مانند بقيه ي كودكان اجازه بازي كردن در پارك رو نداشته بود.در واقع همه ي اينها درست بودند،
در شان يك امگا نبود،
اونا بايد تا قبل از ازدواج بدنشون رو كامل دست نخوردهو سالم نگه ميداشتند.
و مثل اينكه والدين سوكجين كارخوبي در اين زمينه انجام داده بودند.
![](https://img.wattpad.com/cover/258152429-288-k361565.jpg)
YOU ARE READING
Unwanted Husband/kookjin
Fanfictionسوكجين، يك امگاي شانزده ساله كه محكوم به يك زندگي شده كه براش مثل يك كابوسه. جونگ كوك، يك الفاي هجده ساله كه وارث يكي از بزرگترين كمپاني هاي تجارتي كشوره و همه چيز در زندگيش هميشه طبق ميلش بوده. چه سرنوشتي براي اين دو كه چيزي جز تنفر براي همديگه ندا...