Only For You

1.9K 330 368
                                    

من برگشتم و زنجیری که این دفعه بافتم پر از دراما( خودمم نمیدونم چطور اینطوری شد؟) و طولانیه، امیدوارم خسته نشین🥺

Previously on Unwanted Husband( وقتی با (ومپایر دایریز خاطره داری:

÷ زندگی امگای من هیچ ربطی بهتون نداره! شما هیچ حقی تو تصمیم گرفتن براش ندارین. من آلفاشم و من میگم، اون تا موقعی که دلش بخواد به درس خوندنش ادامه میده.

---------

+ جونگکوک..تو چرا ازم دفاع کردی؟!

- چون از طوری که داشت باهات صحبت میکرد خوشم نیومد. تو همسرمی. هیچ کس حق نداره باهات اونطوری صحبت کنه.

----------

- میشه بیای نزدیک تر؟!

----------

با نفسی در سینه حبس شده، فقط تونست سرجاش خشک باییسته، وقتی جونگکوک سنجاق رو آروم به داخل موهاش برد و با صدای تیک مانندی اونو سرجاش محکم کرد.

---------

- بریم؟

+ بریم.

++++++

جیمز با پارک کردن ماشینش، آهی کشید و سرش رو به فرمون تکیه داد.
میتونست صدای محو همهمه و موسیقی جاز رو از دورتر بشنوه.

دوباره برای بار هزارم اون شب، از خودش پرسید که چرا الان اینجاست.
و جواب هاش همیشه مشخص بود؛
یک، باید بجای والدینش که هنوز در آمریکا بودن، به نشان احترام در مهمونی شرکت میکرد.
و دو...

سوکجین.

میخواست ببیندش.
با اینکه میدونست با اینکار فقط به خودش عذاب میده.
دیدن پسر شونزده ساله در حالی که تمام شب چسبیده بود به کسی که به طور قانونی همسرش به حساب میومد؛
این مسلما فقط براش یک واقعیت تلخ رو یادآوری میکرد...

سوکجین امگای تو نیست. سوکجین هیچوقت امگای تو نمیشه.

با تکون دادن سرش، افکار مزاحم رو کنار زد.

باید به عنوان یک دوست کنار امگا میبود؛ مخصوصا در این دوران.
تو این یک هفته که سوکجین به مدرسه برگشته بود، نمیتونست انکار کنه که پسر کوچکتر یکم تغییر کرده بود.
کمتر حرف میزد. کمتر غذا میخورد. گاهی بدون هیچ حسی تو صورتش به یک نقطه خیره میشد، بدون پلک زدن.
با اینکه سوکجین راجبش صحبت نمیکرد؛ جیمز میدونست که کاری که مینهو باهاش کرده بود، بیشتر از اون چه امگا نشون میداد، روش تاثیر گذاشته.

Unwanted Husband/kookjinWhere stories live. Discover now