The Wedding Party

1.8K 309 173
                                    

لباس جين👆👆( هزار تا ديدم نميدونم اين چرا انقدر به دلم نشست😭)

Feminization
++++++++++++

- حالت خوبه؟!

تهيونگ در چارچوب در ايستاد و به دوستش كه سرش بر روي كاسه توالت خم بود، خيره شد.

جونگكوك با پشت دستش گوشه ي دهانش رو پاك كرد، و بعد از اينكه از حالت زانوزده اش بلند شد، دكمه ي سيفون رو زد.

در اين حين،حتي نگاهي هم به آلفاي مو قهوه اي نكرد؛

اخلاق هميشگي دوستش باعث شد كه تهيونگ آهي بكشه:

- حالا بالا آوردي چرا خودتو برا من عن ميكني؟! تقصير من اين وسط چيه؟

جونگكوك آبي كه باهاش دهنش رو شسته بود، در سينك خالي كرد؛ و سپس نگاهي در آيينه بهش انداخت.

+ تو اينجا چيكار ميكني؟!

- فكر نكن با پاي خودم اومدم اينجا. بابات گفت بيام ببينم تو چرا داري انقدر لفتش ميدي. كه خب ديدم، خوبه برم بهش بگم پسرت اولين داماد در تاريخ خاندان جئون هاست كه روز عروسيش-

+ خفه شو تهيونگ! حق نداري به هيچكس هيچي بگي.

پوزخندي روي لباش بوجود اومد، در حالي كه زل زده بود به چشم هاي درشت و تيز جونگكوك كه الان با دستاش يقه كتش رو محكم گرفته بود.

قفسه ي سينه اش با نفس هاي سنگينش بالا پايين ميرفت. و تهيونگ حتي ميتونست صداي دندون قروچه اش رو بشنوه.

- پس ادبو رعايت كن و وقتي ازت سوال ميپرسم جوابمو بده-

لباش به حالت صافي در اومدند، و اينبار با نگاه جدي تر و اخمي بين ابروهاش از آلفاي مومشكي پرسيد:

- حالت خوبه جونگكوك؟!

به وضوح ديد وقتي كه ديگري اول پلكي زد و بلافاصله اون آتش خشم درون چشمانش كم كم خاموش شد؛
دستاش دور يقه اش شل شدند انگار كه ديگه قدرتي نداشت.

جونگكوك نگاهش رو پايين انداخت و با صدايي كه نزديك به يك زمزمه بود جواب داد:

+ نه..نه خوب نيستم.

تهيونگ فقط ميتونست با درماندگي بهش زل بزنه؛
ميدونست ديگري از ترحم خوشش نمياد..پس تنها كاري كه ميتونست انجام بده اين بود كه با دستش شونه ي پهن دوستش رو ماساژي بده.

بعد از چند دقيقه سكوت، كه بالاخره احساس كرد جونگكوك تعادل نفس هاش به حالت عادي برگشته؛ با صداي نرم و عميقش گفت:

- آماده شو كه بريم..فقط چند ساعت ديگه بايد تحمل كني، بعدش راحت ميشي و تازه...تو كه نميخواي سوكجين تنهايي با اون مهمونا سر و كله بزنه؟!

****

با لبخندي دائمي بر روي پلتفرم ايستاده بود؛
دو دست كوچكش رو بر جلوي شكمش قفل كرده بود و هردفعه كه يك نفر براي تبريك بهش نزديك ميشد، با كمري صاف بهشون تعظيم ميكرد.

Unwanted Husband/kookjinWhere stories live. Discover now