The new professor

2.1K 344 74
                                    


دانش آموزان هر از چند گاهي به ساعت بالاي ديوار خيره مي شدند، و با نااميدي سر خودشون رو با آهي پايين مي انداختند وقتي مي ديدند هنوز يك ربع ديگه از كلاس باقي مونده.
استاد جديد مثل اينكه اصلا قصد نداشت تا لحظه ي آخر دست از سرشون برداره.
چطور خودش خسته نميشد؟!

- خب اين سه مسئله اي رو كه تخته نوشتم تا هفته ي بعد راجب دوتاش، به دلخواه، تحقيق ميكنين و جوابش رو براي من در يك برگه ي آچار تحويل ميدين. بايد نوشته هاتون دست نويس باشه، طور ديگه اي تكليفتون رو قبول نميكنم.

دانش آموزان سرخودشون تكون دادند و با بي حوصلگي شروع به نوشتن مسائل كردند.
هر چند يك نفر تمام كلاس دست به سينه هيچكاري نميكرد.
و يك نفر ديگه ام با شوق و اشتياق تمام صحبت هاي استاد رو يادداشت ميكرد، كه باعث چشم چرخوندن نفر اول مي شد.

- يك موضوع ديگه رو بايد باهاتون در اشتراك بزارم. و اون راجب بارم بندي امتحان پايان ترم هست. من براي امتحان كتبي فقط پنج نمره در نظر گرفتم.

افراد كلاس با گيجي و تعجب بهم نگاهي انداختند،و صداي پچ بچ هاشون بلند شد.

- پانزده نمره ي ديگه رو شما بايد در سه بار ارائه دادن در طول سال، هر كدوم پنج نمره، بدست بيارين. براي اينكار به گروه هاي دونفره تقسيمتون ميكنم، و جاي هيچ اعتراضي در گروه بندي ها وجود نداره.

نگاه محكمش رو از روي همه دانش آموزان كه ساكت بهش خيره بودند گذروند و با برداشتن پرونده آبي دوباره شروع كرد.

- براي اينكه تعادل در گروه ها رعايت بشه، بر اساس همين كوييزي كه ازتون گرفتم، افراد قوي تر و ضعيف تر باهم مچ ميشن. پس قوي ترين دانش آموز و ضعيف ترين، جئون جونگكوك و كيم سوكجين در يك گروه-

دو نفر خوانده شده با چشم هايي درشت شده سر خودشون رو بالا گرفتند.

تنها چيزي كه سوكجين ميتونست بهش فكر كنه يك كلمه بود:

          نه نه نه!

اصلا نميخواست با اون عوضي خودخواه در يك گروه باشه، مخصوصا اونم براي درس مورد علاقش، كه واقعا اشتياق به انجام دادن تكاليفش داشت.
ولي اگه قرار بود با اون آلفاي حرومزاده كاراشو انجام بده احتمالا بعد امسال از زيست متنفر ميشد.

دهانش رو باز كرد تا اعتراضش رو به زبان بياره، اما بلافاصله لبش رو گاز گرفت و كلماتش رو خورد وقتي حرف هاي آلفاي قدبلند راجب اينكه نميتونن گروهشون رو عوض كنن، يادش اومد.

و خب مسلما نميتونست روي حرف استاد حرفي بزنه.

پس با نااميدي دوباره به صندليش لم داد و با اخمي به اين فكر كرد كه امسال از لحاظ درسي هم بايد از طرف اون بيشعور عذاب بكشه.

ولي مثل اينكه  پارتنرش بر خلاف خودش، هيچ احترامي براي حرف استاد قائل نبود.

+ من نميخوام با اون تو يك گروه باشم.

Unwanted Husband/kookjinWhere stories live. Discover now