A New Chapter

2.1K 323 293
                                    

جونگکوک روی صندلی نشسته بود. با پارچه ی خیسی روی انگشتاش رو تمیز کرد. زخماش عمیق بودن و خونریزیش متوقف نمیشد.
هرچند بیشتر لکه هایی که پاک کرده بود مال خودش نبودن.
با شنیدن فریادی بلندتر از قبلیا، نگاهش رو بالا گرفت.

- نه-نه لط-لطفا ما نمی-

تهیونگ سر پسر رو وارد آب کرد.
جکسون از پشت بدنش رو محکم تر نگه داشت.
هر تقلایی از طرف آلفا بیهوده بود.

پسر بتا دست و پای بسته اش رو تکونی داد و فریاد زد:

- تمومش کنین! قسم میخورم هیچکس مارو اجیر نکرده! ولمون کنین بریم! ما-ما واقعا م-متاسفیم!

تهیونگ موهای آلفارو کشید و سرش رو بیرون آورد. پسر شروع کرد به سرفه کردن آب و گرفتن دم های عمیق.

تهیونگ صورتش رو روبه روی پسر نیمه آگاه گرفت.

+ دوستت گفت متاسفه. توام متاسفی؟!

- ب-ب-بل-بله. نم-نمیخاس-ستیم اینک-کارو بکنیم.

آلفای مو فرفری هومی کرد و سرشو تکون داد.

+ خب پس منم متاسفم-

سر پسر دوباره وارد بشکه ی فلزی آب شد.

+ منم واقعا نمیخواستم اینکارو بکنم.

جونگکوک بلند شد. پارچه ی خونی رو روی زمین انداخت.
دو ساعت گذشته بود.
دوساعت بود که سوکجین خونه تنها بود.

- تهیونگ، جکسون-

تهیونگ، جکسون، مارک؛ هر سه نفر بهش نگاه کردن.
صداهای خفه شدن آلفا بینشون اکو میکرد.

- ببندینشون به صندلی. تو-

نگاهش رو به مارک داد.
امگا داشت پنجه بوکسش رو تمیز میکرد.

- چاقو داری؟

تهیونگ سرجاش متوقف شد. با اخمی به نیم رخ جونگکوک خیره شد.

+ چ-چی؟! چیکار میخایین بکنین؟ لطفا م-ما اشتباه کردیم! به-به پلیس تحویلمون بدین خودمون اع-اعتراف میکنیم! خواهش میکنم-

بتا از روی زمین سرش رو بلند کرده بود. چشم غیر کبودش، گشاد شده بینشون میچرخید.

جونگکوک التماس هاش رو نادیده گرفت.

- داری یا نه؟

مارک هوفی کرد. پوزخند کمرنگی روی لباش نشست.

+ من به یه بچه باهاش اعتماد ندارم.

Unwanted Husband/kookjinWhere stories live. Discover now