اگه کنجکاوین بدونین جونگکوک شب کارای بدبد با چه صحنه ای مواجه میشده، عکس بالارو ببینین🙂🧑🍼
توسط بنده ی نیمه هورنی🤰++++++++
با صدای مهو پارس سگ از خواب بیدار شد.
سرجاش با ناله ای غلت زد و نزدیک ترین چیز نرم رو در بغلش گرفت.
پلکای سنگینش باهاش همکاری نمیکردن و نزدیک بود دوباره به عالم خواب فرو بره که اینبار پارس سگ رو بلندتر شنید، به همراه صدایی شبیه کشیده شدن ناخن روی سرامیک.- هممم- ک-کیه؟-
دستش رو روی چشماش کشید و آروم بازشون کرد.
و بلافاصله بستشون وقتی نور شدید به دید مهوش برخورد کرد.
-آخخ-
صدای باز شدن در رو شنید و یک چیزی که سریع میدوید،
دوباره چشماشو باز کرد، و دید که اون چیز، بزرگه و سیاه و-- آههه-بسه-لیسم-ن-نزن- جونگ-کو-ک- بس-
+ هی بم! بم! توله سگ بیا اینجا- کی تو یاد گرفتی در باز کنی؟!
سوکجین الان کاملا هوشیار شده بود؛
اولین چیزی که متوجه شد این بود که جونگکوک لیسش نمیزد، نه؛ بلکه آلفا با کفگیری در دستش داشت سعی میکرد جلوی بم رو از لیس زدنش بگیره.
و وقتی به دستاش نگاه کرد و پاهایی که در پتو پیچ خورده بود، دید که لباس راحت به تن داشت و تمیز بود، در حالی که مطمئن بود دیشب بعد از...اونکار، مستقیم به خواب رفت.با جونگکوک.
با گونه های گرم، به حالت نشسته در اومد و صداشو صاف کرد.
- امم- ساعت چنده؟
پسر بزرگتر که داشت سعی میکرد بم رو از اتاق بیرون کنه، بهش نیم نگاهی انداخت.
+ صبح توام بخیر و ساعت نه و نیمه.
- ببخشید، صبحت بخی- چی؟ نه و نیم؟!؟-
از جاش پرید و حرکت ناگهانی تقریبا بهش سرگیجه ای داد.
بم پارسی کرد و به سمتش دوید.- اما مدرسه- بم لطفا لیسم نزن آه- زنگ اولو از دست دادیم!- چرا بیدارم نکردی؟-
جونگکوک شونه ها بالا انداخت.
+ خب؟ فقط یه درسه-بم بیا اینجا.
- یک درس مهم با استاد کیم که از دستش دادیم!
+ اوه پس موضوع درس نیست، موضوع استاد کیمه.
جونگکوک حرفش رو با ادایی تموم کرد و سپس با موفقیت بم رو از اتاق بیرون کرد و در رو بست.
سوکجین دست به سینه ای کرد؛ انگار اینکار باعث میشد قلبش آروم بتپه الان که تنها با آلفا تو اتاق بودن.
اتاقی که هنوز در هواش رد رایحه های شدیدشون مونده بود.
- ای-این حرفت یعنی چی؟ زیست درس مورد علاقه ی منه.
YOU ARE READING
Unwanted Husband/kookjin
Фанфикسوكجين، يك امگاي شانزده ساله كه محكوم به يك زندگي شده كه براش مثل يك كابوسه. جونگ كوك، يك الفاي هجده ساله كه وارث يكي از بزرگترين كمپاني هاي تجارتي كشوره و همه چيز در زندگيش هميشه طبق ميلش بوده. چه سرنوشتي براي اين دو كه چيزي جز تنفر براي همديگه ندا...