Pains of the past

1K 241 43
                                    

*اخطار:
-اشاره به آزار جنسی در گذشته-

+++++++++

نمیخواست بلند بشه.

اولین چیزی بود که فکر کرد وقتی ذهنش کم کم داشت بیدار میشد.
ماهیچه هاش به قدری سنگین بودن که حتی بدون حرکت کردن درد درشون میپچید، انگار شب قبل کیلومترها دویده بود.

که خیلی از حقیقت دور نبود؛ مسابقش با جونگکوک شاید واقعا همینقدر ازش کشیده بود.

فقط برای اینکه به هیچی ختم نشه.

برنده نشده بود و نمیدونست حتی اگه برنده میشد چیکار میکرد؟

احتمالا هیچی.
چون آخرش سوکجین اونو انتخاب نمیکرد و خودش هیچ وقت امگارو مجبور نمیکرد که طلاق بگیره.

نمیدونست بخاطر خستگیه یا ناامیدی یا چیز دیگه ای، اما این فکر اذیتش نکرد.

بلکه قلبش سبک تر شده بود، انگار فهمیدن اینکه قرار نیست هیچ وقت عشق اولشو بدست بیاره باعث شده بود مانعی از جلوش برداشت بشه.
جای خالیش دردی به جا گذاشته بود.

اما قابل تحمل.
میتونست باهاش زندگی کنه.

جیمز نفسی کشید و بوی سنگین و قوی قهوه رو به مشامش داد، ماهیچه هاش بلافاصله ریلکس-

|| قهوه؟

ثانیه ای طول کشید تا بفهمه این بوی فورمون های خودش نبود، بلکه رایحه ی آشنای یک آلفای دیگه.

و یادش اومد.

وارد رات شدنش، بدن گرم یک نفر چسبیده بهش در حال نگه داشتنش، و-

با هینی از جاش پرید و چشماشو باز کرد.
احساس کرد چیزی مرطوب از روی پیشونیش افتاد.

اتاقی که الان دقیقا بار دوم میشد که توش بیدار میشد رو زیر نظر گرفت، خشکش زد وقتی نگاهش در چشمای قهوه ای پررنگ قفل شد.

تهیونگ دست به سینه روی یک صندلی کنار تخت نشسته بود، موهاش بهم ریخته، زیر چشماش سیاه و پف کرده.

و نگاهش طلبکار.

جیمز نفسش رو نگه داشت زیر گوی های پرنفوذ و چشماش رو پایین انداخت.
روی پاهاش یک حوله ی کوچیک زرد بود- اون چیز مرطوب.
هیچ کلمه ای روی زبونش نمیشست، هیچی که به اندازه ی کافی مناسب باشه؛

برای کسی که جلوش وارد رات شده بود.
برای کسی که تمام شب ازش مراقبت کرده بود، احتمالا بدون اینکه ذره ای بخوابه.

شاید باید میگفت که متشکره، ولی احساس نمیکرد که لیاقتش رو داشته باشه.

- بیدار شدی.

تهیونگ گفت.
صدایی که همیشه با شدت بم بودنش متعجبش میکرد، الان حتی عمیق تر بود. ذره ای هم خش دار.
پس این صدای سر صبح آلفا بود.

Unwanted Husband/kookjinWhere stories live. Discover now