A moment for us

1.2K 221 38
                                    

بیدار شدن هیچ وقت انقدر براش حس خوبی نداشت.
بدنش از حالت معمول گرم تر بود، نه گرمایی که از پتو بدست میورد یا آفتاب سر صبح.

بلکه گرمای آغوش یک نفر.

میتونست نفس هاش رو روی صورتش احساس کنه، رایحه ی ملایم قهوه-

|| قهوه؟

پلکاش به سرعت باز شدن.
بعد از کنار رفتن مه جلوی چشماش و با دیدن صورت تهیونگ در فاصله ی یک سانتی متریش از جاش پرید.

تمام اتفاقات دیشب مانند یک خاطره ی قدیمی محو از جلوی چشماش رد شدن.

مینهو، مواد کشیدنش، ازش سو استفاده شدن و-

تهیونگ.

تهیونگی که نجاتش داد، تهیونگی که آوردش اینجا و بعد اون-

انگار که دوباره داشت اون لحظه رو تجربه میکرد، لباش نبض زدن و به مور مور افتادن.

|| منو ببوس

جیمز دستی توی موهاش کشید، در حالی که قلبش شروع کرده بود به تندتر زدن.

دیشب تهیونگ رو بوسیده بود. چند بار.

و تهیونگ- اون-

دستش به سمت گردنش رفت، و هیس بی صدایی از بین لباش بیرون اومد وقتی انگشتاش با پوستش تماس پیدا کردن.

|| رایحت خیلی شیرینه

صدای بم آلفا انگار همین الان داشت در گوشاش اکو میکرد.

آرزو میکرد که ای کاش فقط یک خواب بوده باشه؛
اینجوری میتونست به فراموشی بسپارش و ناخودآگاهش رو بخاطر همچین افکار احمقانه ای سرزنش کنه.

اما الان باید با تندتر زدن قلبش روبه رو میشد، با گرم تر شدن گونه هاش وقتی به یاد بوسشون می افتاد.

- هممم-

سرجاش خشکش زد وقتی تهیونگ تکونی خورد و همچنان با چشمای بسته بدنش رو کش و قوسی داد.

لحظه ای که پلکاش باز شدن و خیره بهش نگاه کردن، جیمز از روی تخت پرید.
یک معجزه بود که روی باسنش نیفتاد و تونست خودشو سرپا نگه داره.

- اوه- توام بیداری.

صدای بمش، خش دار از خواب، موهاش بهم ریخته و چشماش خمار، اما بازم هنوز جاذبه ی سنگین همیشگیش رو داشت.

- حالت خوبه؟

|| نه

+ امم-

چی باید میگفت؟ باید تشکر میکرد از اینکه دیشب نجاتش داده؟ یا عذر خواهی میکرد از اینکه اذیتش کرده؟

+ تهیونگ راجب دیشب- لطفا هر اتفاقی که افتاد رو فراموش کن. من درست فکر نمیکردم بخاطر مواد..معذرت میخوام.

Unwanted Husband/kookjinWhere stories live. Discover now