ریدرهایی که چپتر قبلو نخوندن، لطفا اول اونو بخونن، بعد این؛ یه سری حرفایی که زدم مهمه و بهتون مربوطه
++++++++++++++
- هی جئون جونگکوک! این درو باز کن! نمیتونی بعد از این که یک دانش آموزو کتک زدی فرار کنی بری! باز کن این درو!
+ اخ..فاک.
صحنه ای نبود که انتظارش دیدنش رو داشتن.
جلوی کابینشون تعدادی دانش آموز جمع شده بودن، و یکی از معلم هاشون داشت به در میکوبید و مدام فریاد میزد.
تنها مزیت این موقعیت، این بود که هیچکس بهشون توجهی نکرد، که احتمالا بهترین چیز ممکن چون هنوز روی کول تهیونگ قرار داشت.
- چی شده؟!
+ فکر میکنی چی؟ باز اون پدرسگ یه گندی زده.
جیمز دور و بر رو نگاهی انداخت. نمیتونست سوکجین رو پیدا کنه.
که این یعنی با جونگکوک در کابین بود و با شناختی که ازش داشت احتمالا با اولین در زدن از طرف معلم حتما بازش میکرد-- اوه شت- اون احمقا-
+ چرا؟ چی شده؟!
بلافاصله پرسید.
نگاه تهیونگ رو دنبال کرد و دید که یکی از نگهبان های پارک با دسته کلیدی داشت به سمت معلمشون میرفت.- میخوان درو باز کنن.
+ خب؟ چه عیبی داره؟!
- نباید درو باز کنن.
تهیونگ سپس با سرعت بیشتری به سمت کابینشون رفت. و از بین جمعیت دانش آموزها رد شد.
جیمز نمیدونست کدوم بهتره؛ اینکه سرشو بالا بگیره یا قایمش کنه در گردن آلفا.
گونه هاش داشت گرم تر میشدن و فقط امیدوار بود نشون داده نشه.- آقای لی!
آرزو میکرد در همون لحظه از طریق معجزه مچ پاش درمان بشه و بتونه فرار کنه از تمام جفت چشم های متعجبی که به سمتشون چرخیدن.
معلمشون- آقای لی- بررسی کردن دسته ی کلیدها رو متوقف کرد، سپس از سرتاپاشون رو نگاهی انداخت.
+ کیم تهیونگ؟! چه بلایی سر شمادوتا اومده؟!-
- براتون توضیح میدم- قبلش-
تهیونگ حتی نزدیک تر رفت،تا موقعی که دقیقا رو به روی معلمشون قرار گرفتن.
جیمز در اون لحظه داشت به این فکر میکرد که چرا وجود داره.
- مچ پای جیمز صدمه دیده، احتمالا در رفته و نیاز فوری به درمان داره.
+ خب؟ مرکز درمانی به همراه یک اورژانس در طرف غرب کمپ قرار داره و باید-
YOU ARE READING
Unwanted Husband/kookjin
Hayran Kurguسوكجين، يك امگاي شانزده ساله كه محكوم به يك زندگي شده كه براش مثل يك كابوسه. جونگ كوك، يك الفاي هجده ساله كه وارث يكي از بزرگترين كمپاني هاي تجارتي كشوره و همه چيز در زندگيش هميشه طبق ميلش بوده. چه سرنوشتي براي اين دو كه چيزي جز تنفر براي همديگه ندا...