_امروز حالم به نظرتون بهتر شده اقای پارک؟سر چانیول برای چندثانیه از گردنش فاصله گرفت و همونطور که به نیشخندش نگاه میکرد به این فکر کرد که " از این بدتر نمیتونی باشی و حتی نیشخنداتم نمیتونن پنهونش کنن"
اما هیچی نگفت و فقط لبهاش رو روی شاهرگ گردنش و جایی که انگار با هربار نبض عطر گرمش رو توی هوا پخش میکرد گذاشت.. تموم طول گردنش رو تا پایین بوسید و وقتی به شونه اش رسید همون مسیر رو با زبونش بالا رفت و رد خیسی به جا گذاشت..تنش رو بالا کشید تا زانوهایی که لبه تخت بودن رو دو طرف پاهای بک بذاره و همونطور که توی گردنش نفسای عمیق میکشید بینیش رو به نرمی گوشش کشید..
انگشتای سرد بکهیون که دور گردنش بودن به پشت یقه ی پیرهنش چنگ انداختن و چانیول با لبخند محوی لباش رو به همون نقطه رسوند و بوسه ی کوتاهی روی لاله گوشش گذاشت و حبس شدن نفسش رو حس کرد..زبونش رو که بین شیار های لاله گوشش کشید تن بک زیر تنش تکونی خورد انگار که بخواد فرارکنه و سرش از لبای چانیول فاصله گرفت ولی دست چان روی گونش قرار گرفت و درحالیکه متوجه دزدیدن نگاه بکهیون شده بود با شصتش گونه ی کبودش رو که جاهای سالمش هم حالا کمی گرگرفته و تبدار به نظر میرسید کشید...
صورتش رو طرف خودش چرخوند و همونطور که به چشمای ناخوانای بک خیره شده بود بوسه ای گوشه ی لبش گذاشت.. دوباره و دوباره تا وقتی مشت بکهیون شل شد انگشتاش پیرهن چانیول رو رها کردن و لبهاش بالاخره جواب بوسه های چانیول رو دادن..چانیول توی سکوت بوسیدش و بی توجه به میل اون برای ادامه دادن بوسه لبهاش رو دوباره به سمت گوشش کشید و با بردن نرمی گوشش بین لباش باعث شد نفسای تند بک توی گودی گردنش رها بشن و انگشتاش اینبار روی موهای کوتاه پشت سر چان حرکت کنن..
همچین وقتایی سهون مدام حرف میزد و گاهی با تحقیر و توهین بهش کاری میکرد جای بوسه حس کنه داره سیلی میخوره.. ولی لعنت چانیول حتی یه کلمه ام حرف نمیزد و در عوض با بوسه هاش و حسی که بهش میداد کاری میکرد که دیوونه بشه..دستی که تموم مدت تکیه گاه چان بود رو دکمه های پیرهن قهوه رنگ اون نشست و چند تای باقی مونده رو باز کرد.. لبهاش داشتن جایی زیر چونه ی بکهیون رو مارک میکردن و انگشتاش ذره ذره پوست تنش رو وجب میکردن.. میتونست دون دون شدن پوست پهلو های و کمرش رو زیر نوازش ها حس کنه..
براش عجیب بود که چرا بکهیون برخلاف چیزی که نشون میداد و ادعا داشت یا حتی مثل اولین باری که روی این تخت بوسیده بودش تلاشی برای سلطه داشتن روش یا حداقل همراهی باهاش نمیکنه ولی اهمیتی نداد و فقط سعی کرد از اینجوری مطیع داشتن بکهیون نهایت لذت و استفاده رو ببره..بوسه هاش که به ترقوه هاش رسید بالاخره نفس نفسای بکهیون تبدیل به یه ناله کوتاه شدن و چانیول با اینکه هنوز میل زیادی به کبود کردن اون پوست رنگ پریده داشت هرازگاهی با نگاه کوتاهی به کبودی های قفسه سینه و دنده هاش خودش رو وادار میکرد مثل گردنش فقط تا قرمز شدن پوستش پیش بره..
اون تا حالا با هیچ پسری رابطه نداشت و نمیدونست دقیقا باید چیکارکنه که بکهیون بیش ترین لذت رو ببره پس فقط طبق غریزش پیش میرفت و کمی خودخواهانه هرکاری که میخواست با اون بدن پرستیدنی میکرد..
YOU ARE READING
MAYAN
Fanfiction💎فیکشن: MAYAN 💎کاپل: چانبک ، ویکوک ، یونمین 💎ژانر : رمنس، اکشن، جنایی 💎محدودیت سنی: +۱۸ _ اون شبیه یه شوالیه س...شوالیه ی من _اون لعنتی رو من بهت دادم! تو منو بخاطر شوالیه ای که خودم واست فرستادم پس میزنی؟! _احتمالا اگه بجاش قلبت رو میدادی وضع...