خمیازه ای کشید و کلاهش رو برداشت...به محض ورودش به اسانسور و انتخاب طبقه ی هفتم به اینه ی پشت سرش تکیه زد و ماسکش رو زیر چونش گیر انداخت..
درحالیکه از خستگی حتی نمیتونست درست پلک بزنه منتظر کامل بسته شدن در آسانسور بود که دستی لای در نشست و دوباره باز شد...نه لعنت بهش... میخواست ماسکش رو بالا بیاره ولی دیگه دیر شده بود
پسری که با یونیفرم قرمز و دو پیتزا داخل دستش وارد اسانسور شده بود با چشمهایی که توشون تعجب موج میزد بعد از معذرت خواهی سریع و زیرلبی تعظیم کوتاهی کرد..
_س..سلام
با بهت لب زد و جیمین فقط تونست با استرس لبخند زورکی ای بزنه و سرش رو تکون بده.. ترجیح میداد بعد از گندی که زده حرف نزنه... لعنتی این موقع شب سرو کله ی این از کجا پیدا شده بود؟ کی این موقع پیتزا میخورد اخه؟!
فقط کافی بود فنا بفهمن اون اینجاهم یه واحد داره
لبش رو از داخل جوید و خودش رو لعنت کرد...امروز حتی با یونگی هم قرار نداشت و تقریبا مطمئن بود اون اینجا نیست... برای چی اومده بود دقیقا؟! چرا نرفته بود خونه ی خودش بخوابه؟
لعنتی...این پسره چرا اینجوری نگاهش میکرد؟
با توقف اسانسور توی طبقه ی مور نظرش فورا خودش رو جمع و جور کرد تقریبا ازش بیرون پرید ولی_ببخشید اقای پارک
به عقب چرخید و سعی کرد دوباره اون لبخند مسخره رو روی لباش بیاره
_بله
_میشه لطفا بهم یه امضا بدید؟!
_ حتما
سرش رو اروم تکون داد و به پسری که حالا بی توجه به بسته شدن در آسانسور پشت سرش جلو اومده بود نزدیک شد...
خودکارش رو گرفت و داخل دفترچه کوچیکش امضا زد_اسمتون؟!
_ما جین گوک...
"به ما جین گوک شی...موفق باشی." زیر امضاش نوشت و دفترچه رو برگردوند
_ممنونم...واقعا ممنونم...شبتون بخیر
چندبار پشت سر هم تعظیم کرد و جیمین درحالیکه سعی میکرد بی حوصلگی و ترسش رو پنهون کنه خداحافظی کرد و به طرف در اپارتمانش چرخید
رمز رو بی حوصله زد و وارد خونه شد ولی چراغای روشن و بوی سیگاری که توی بینیش پیچید باعث شد ابروهاش بالا بپرنیونگی اینجا بود؟!
در رو خیلی اروم بست و درحالیکه سعی میکرد کمترین سروصدا رو ایجاد کنه به طرف در نیمه باز اتاق خواب رفت
از لای در به داخل سرک کشید و کت یونگی روی تخت و صدای اب مطمئنش کرد اون اینجاست
پس چرا به جیمین چیزی نگفته بود؟
پالتوش رو همراه ماسکش در اورد و به طرف تخت رفت..لبه ی بلند تختش نشست و کفشهاش رو بی حوصله دراورد... یه بخش پر کرمی از وجودش میگفت بره داخل حموم تا باهم دوش بگیرن ولی یه بخش تنبل که زورش خیلی بیشتر بود مجبورش کرد از پشت خودش رو روی تخت پخش کنه
KAMU SEDANG MEMBACA
MAYAN
Fiksi Penggemar💎فیکشن: MAYAN 💎کاپل: چانبک ، ویکوک ، یونمین 💎ژانر : رمنس، اکشن، جنایی 💎محدودیت سنی: +۱۸ _ اون شبیه یه شوالیه س...شوالیه ی من _اون لعنتی رو من بهت دادم! تو منو بخاطر شوالیه ای که خودم واست فرستادم پس میزنی؟! _احتمالا اگه بجاش قلبت رو میدادی وضع...