با قدمایی که به زمین کوبیده میشدن و بی توجه به نگاهایی که دنبالش میکردن به طرف در خروجی رفت...
خسته و بی جون بود ولی محکم قدم برمیداشت.. نمیخواست کارمندا شبیه یه جنازه ی متحرک ببیننش...
شک نداشت اوه جونگسو داره از دوربینا میبینتش...
توی اتاق کنفرانسم اینو میدونست.. حتی میدونست ممکنه سهون برسه...
اینم میدونست ممکنه همینجا بگیرنش و کلکش رو بکنن ولی با اینحال اینجا بود چون به نظر میومد وقتشه به قولاش عمل کنه..از لابی شرکت که بیرون اومد مستقیم به طرف ماشینی که طرف دیگه ی خیابون منتظرش بود رفت..
برف هنوز خیابونا رو سفید نگه داشته بود و هوا گرفته و ابری بود.. احتمالا چندساعت دیگه دوباره برف میومد...در رو که باز کرد و روی صندلی جا گرفت نفس راحتی از گرمای داخل ماشین کشید و خودش رو روی صندلی پخش کرد..
_بریم
_خونه؟
_نه.. خونه ی جونگ کوک..
خودش رو کمی جلوتر کشید تا مسیر رو انتخاب کنه و بعد دوباره به صندلی تکیه زد و نگاهش رو به شیشه ای که کم کم بخار میگرفت داد...
میتونست صدای نفسای پرحرص و عصبی چانیول رو بشنوه حتی از طرز رانندگیش مشخص بود یه چیزی سرجاش نیست_چی شده؟
بعد از چند دقیقه وقتی حس کرد دیگه نمیتونه اون جو سنگین رو تحمل کنه بدون اینکه نگاهش رو از شیشه و منظره های کدر پشتش بگیره پرسید و صدای پوزخند صدادار چانیول رو شنید
_هیچی..
_من حوصله گیر دادن و حرف کشیدن از زیر زبونت رو ندارم چانی... نظرت چیه فقط بگی چه مرگته؟
_یعنی نمیدونی؟
_نه نمیدونم!
_تو رسما از من برای عصبی کردن اوه سهون استفاده کردی!
با صدایی که کم کم بالا میرفت غرید و نگاه بی حس بکهیون به طرفش چرخید
_مشکلش چیه؟
_مشکلش چیه بکهیون؟ واقعا نمیدونی؟
_نه نمیدونم! بهم بگو مشکل سکس کردن باهات چیه؟
چشمای چانیول چرخید و درحالیکه دستاش رو برای پرتاب نکردن مشتش روی فرمون فشار میداد به چشمای بی حال و خسته ی بکهیون نگاه کرد
_من وسیله ی بازیت نیستم بکهیون..
_من با وسیله ی بازیم خونهام رو شریک نمیشم چانیول..
با لحنی شبیه به خودش جواب داد و نفس چانیول درمونده رها شد
_من با تو فرق دارم بکهیون... از نمایش دادن و اینجوری بازی کردن خوشم نمیاد.. رابطه ام با تو اونقدر برام مهمه که اینجوری استفاده کردن ازش حالمو بهم میزنه.. اگه اونجا چیزی نگفتم بخاطر این بود که نمیخواستم بازیت جلوی اون عوضیا خراب بشه ولی دفعه بعد... من بازی نمیکنم!

ESTÁS LEYENDO
MAYAN
Fanfic💎فیکشن: MAYAN 💎کاپل: چانبک ، ویکوک ، یونمین 💎ژانر : رمنس، اکشن، جنایی 💎محدودیت سنی: +۱۸ _ اون شبیه یه شوالیه س...شوالیه ی من _اون لعنتی رو من بهت دادم! تو منو بخاطر شوالیه ای که خودم واست فرستادم پس میزنی؟! _احتمالا اگه بجاش قلبت رو میدادی وضع...