_مشترک مورد...گوشی رو از گوشش فاصله داد و لبش رو از داخل جوید
بی توجه به خدمتکاری که برای خوش امد گویی جلو اومده بود از سالن بزرگ خونه گذشت و به سمت پله ها قدم تند کرد..
از شدت عصبانیت نفسای تند و پرحرصی میکشید و میتونست نبض پیشونیش رو حس کنه... سرش درحال منفجر شدن بوداگه رزا بهش نمیگفت کی قرار بود بفهمه چه کوفتی قراره اتفاق بیوفته؟! وقتی جنازه ی بکهیون رسید کره؟
از فکرش لباش بهم فشرده و قدماش به سمت اتاق پدرش تند تر شدن...وقتی پدرش در مورد حذف بکهیون گفته بود حتی فکرشم نمیکرد که به این زودی دست بکار بشن
چی با خودش فکر کرده بود؟ که لاف میزنه؟ که میخواد بترسونتش؟
ایمقدر احمق بود که اون حرفارو تا وقتی چانیول شروع به رد کردن تماساش کرد جدی نگرفته بودهنوز با در اتاق پدرش فاصله داشت که در باز شد و مشاور سونگ با همون چهره ی اروم همیشگی بیرون اومد...
به محض اینکه متوجه سهون شد لبخندی زد و تعظیم کرد_حالتون چطوره اقای اوه؟!
_کسی پیش پدرمه؟
بی توجه به احوال پرسی مرد میانسال روبروش پرسید و جلوتر رفت
_نه کسی نیست
سهون اما فقط به تکون دادن سرش اکتفا کرد و از کنارش گذشت تا خودش رو به در اتاق برسونه
چندتا تقه ی پشت سرهم به در زد و بدون اینکه منتظر جواب باشه وارد اتاق شد...نگاه پدرش که پشت میز کارش نشسته بود بدون هیچ تعجبی بالا اومد و روی صورت عصبیش نشست
_زودتر از چیزی که فکر میکردم رسیدی.. کاش وقتی بهت میگم بیای اینقدر عجله به خرج بدی
با لحن ارومی گفت و سهون حدس زد رزا به محض بیرون اومدنش از خونه به پدرش خبر داده
_چیکار کردین؟!
_بیا بشین
_فقط بهم بگین...
از بین دندونای چفت شدش غرید و تونست لبخند محو پدرش رو ببینه
_چیو باید بگم؟
_که برای بار دوم این کارو نکردین
صداش بدون اینکه متوجه بشه داشت میلرزید... انگشتای مشت شدش یخ کرده بود و قلبش با کندترین حالت ممکن میزد... باورش نمیشد که برای بار دوم تو این شرایط قرار گرفته
_قبلش باهات حرف زدم هون... اینکارو نکردم؟ تو دیگه باید پدرت رو خوب شناخته باشی... من سر حرفام میمونم
نفس سهون بهت زده رها شد و در عرض چند ثانیه درحالیکه فریاد میکشید شروع به کوبیدن به در و دیوار و وسایل اتاق کرد...
_میکشمت... میکشمت لعنتی....
لگدی به میز شیشه ای بین مبلا زد و شاهد شکسته و تیکه تیکه شدنش شد
ESTÁS LEYENDO
MAYAN
Fanfic💎فیکشن: MAYAN 💎کاپل: چانبک ، ویکوک ، یونمین 💎ژانر : رمنس، اکشن، جنایی 💎محدودیت سنی: +۱۸ _ اون شبیه یه شوالیه س...شوالیه ی من _اون لعنتی رو من بهت دادم! تو منو بخاطر شوالیه ای که خودم واست فرستادم پس میزنی؟! _احتمالا اگه بجاش قلبت رو میدادی وضع...