💎part 47💎

2.1K 642 295
                                    

از سر راه گروهی که درحال بیرون اومدن از باشگاه بودن کنار رفت و همونطور که دستاشو توی جیبای جینش نگه داشته بود وارد باشگاه شد..
نگاهش رو توی سالن بزرگش چرخوند.
همه درحال خروج بودن و تک و توک چندنفری نزدیک رختکن دیده میشدن..
قدمهاش رو جلو کشید و به طرف مردی که جلوی پنجره ها وایساده بود رفت.. درست شونه به شونه اش وایساد و به منظره ی روبرو که چیزی جز ساختمونای بلند نداشت خیره شد..

_خوشتیپ شدی!

_سلیقه ی بیون بکهیون..

_حقشه زیر یکی از همین دستگاها لهت کنم.

مرد با لحن پرحرصی گفت ولی ژست راحتش هنوز ثابت و حالت صورتش به نظر بی حس میرسید..
چانیول لبخند محوی زد و سرش رو پایین انداخت.

_اره بخند.. تو که اینهمه وقت اینجا بی خبر ننشسته بودی.. رییس واقعا میخواست با دستای خودش خفت کنه.

نیم نگاهی به چانیول که کلاه نقاب داری سرش گذاشته بود انداخت و نفس سنگینش رو رها کرد

_فکرکردیم مردی!

_میبینی که زندم کارآگاه کیم..

با همون لبخند گفت و شونه بالا انداخت

_باید بیون بکهیون رو میکشتی.. همین الانم وضعت با مرده ها تفاوتی نداره.. برای چی همچین حماقتی کردی؟

_نگران نباش... من جایی که باید وایسادم!

پوزخندی روی لبای جونمیون نشست و همونطور که اطراف رو چک میکرد تا مطمئن بشه باشگاه خالی شده پاکت سیگارش رو از جیب کتش بیرون اورد

_ جایی که باید؟ رفتی طرف کسی هیچ کاری ازش برنمیاد و حالا دستور قتل دوتاتون داده شده.. این جاییه که باید میبودی؟

سیگارش رو گوشه لبش گذاشت و فندکش رو زیرش گرفت.

_هنوز دیر نشده.. الماس و بیون رو بهشون بده!

_نمیتونم همچین کاری بکنم.

_میتونی اینقدر احمق نباش..داری به همچی گند میزنی!

چانیول به صورت سفید مرد روبروش که پشت دود محو میشد نگاه کرد.. چرا یه دفعه یاد بکهیون افتاده بود؟
ته دلش یه نگرانی بیخودی درحال جوشیدن بود.. اگه اتفاقی براش میوفتاد چی؟ نباید میذاشت تنها بره..

_بهت گفتم نمیتونم! یه راه دیگه پیدا میکنم.

_راه دیگه؟ خل شدی؟

_اره.. نمیذارم اینجوری پیش بره..

توی صورت مرد روبروش غرید و چند قدم عقب رفت.. کلاهش رو از روی سرش برداشت و کلافه دستش رو به موهای کوتاهش کشید..

_چانیول..

_من باهاش خوابیدم!

سریع لب زد و قبل از اینکه جونمیون فرصت کنه چیزی بگه ادامه داد

MAYANWhere stories live. Discover now