پارت ۸

2.3K 682 157
                                    


چشمام از دیدن اون نگاه آشنا درشت شد و برای چند ثانیه، به نیشخند شرورانه گوشه لبش خیره شدم

بشکنی جلوی صورتم زد: هی مگه نگفتی دنبال دکتر وو میگردی؟؟

بی اراده سد دفاعی دورم ایجاد شد و با اخم کمرنگی، فقط  سرمو تکون دادم

چشم هاش از اخم بین ابروهام ریز تر شد و انگار داشت به اسباب بازی مورد علاقش نگاه میکرد.

_زبونتو کی قورت داده پاپی کوچولو؟

طی یه حرکت کاملا احمقانه زبونمو تا ته حلقم بیرون کشیدم و بهش نشون دادم

_به من نگو پاپی

بلند خندید و خط ضربان قلبم رو حس کردم. تا به خودم بیام با دو تا انگشتش زبونمو گرفت و کشید . چشم هام از این کار بی مقدمش گشاد شد و سعی کردم زبونم رو داخل دهنم بکشم اما اون دوتا انگشت لعنتیش...چطور اینقدر محکم بود؟

نامفهوم به خاطر بیرون بودن زبونم غریدم

_ ول...ش کن...ر...وانی

چشم هاش زیر شد و طوری نگاهم کرد انگار مسئله ریاضی جلوش گذاشتم. سرش رو کنار دهنم آورد

_ چی گفتی پاپی؟ نفهمیدم...دوباره بگو

آه این مردک روانی...داشت مسخرم میکرد؟ پامو محکم و بی مقدمه به زانوش کوبیدم و با خنده و آه و ناله کاملا کولی وار و نمایشی، عقب کشید.

_ فکر کنم حالا تونستی بفهمی...و دیگه بهم نگو پاپی

سرشو کنار گوشم آورد: زبونت هم نرمه هم گرم

تو چشمام خیره شد و بازم نفس داغش به گوشم
خورد

_و هم دراز . درست مثل یه پاپی

همون لبخند کج روی صورتش برگشت و انگار بازی حوصلش رو سر برده پوفی کشید  و ازم دور شد . آب دهانمو قورت دادم و با یاداوری انگشتای کشیدش روی زبونم ، ناخوداگاه دستمو توی دهنم کردم و زبونمو لمس کردم

لعنت بهش. اون منحرفی چیزی بود؟ باید با چندش ترین حالت ممکن میرفتم و دهنم رو میشستم اما انگار هنوز روی زبونم، فشار انگشت های کشیدش رو حس میکردم. اصلا اون لعنتی اینجا چی میخواست؟

با یاداوری جکسون برگشتم عقب و دیدم با چشمای ریز داره نگاهم میکنه

_هیی جکسوون اون کیه؟؟؟

سرشو با انگشت اشاره خاروند

_ بک بالاخره نفهمیدم دنبال کی هستی؟؟؟

یادم رفته بود اصلا اومدم چی بپرسم

_ جکسون این پسره که الان اینجا بود کی بود؟؟

جکسون دستی پشت گردنش کشیدو خندید

_منظورت همونی که دستشو کرد تو دهنت ؟؟

🩸red embrace🩸Where stories live. Discover now