فلش بک پنج روز قبل
به ساعت نگاه کرد و پاش رو روی پدال گاز فشرد . چیزی نمونده بود . به جاده ی هیسو رسیده بود . جاده ای که قرار بود آخرین جایی باشه که میبینه .
فکر نمیکرد به بعدش یا به اینکه هنوز خیلی کارها قبل مردنش برای انجام دادن داره . هنوز خیلی جوانه و هنوز خیلی چیز ها برای خواستن داره . مثل یک بار بوسیدن اون لب ها بدون ترس و تنفر، بدون درد .
زندگی به اون چند روز نفس کشیدن بدون درد با بکهیون بدهکار بود . اما انگار قرار نبود راه اون دو نفر هرگز به لحظه ای آرامش برسه . این چیزی نبود که شدنی باشه و حالا تنها کاری که باید انجام میداد مطمئن شدن از سالم موندن بکهیون بود .
چشم هاش کم کم داشت جلوش رو میدید . سه ماشین بزرگ سیاه با افراد ماسک زده و سیاهپوشی که اسحله هایی رو طرف ماشین چانیول نشانه رفته بودن
ماشین رو توی چندمتریشون نگه داشت . چاقوی ضامن داری توی جیب لباسش بود و تنها سلاحی بود که هنوز پیشش مونده بود .
از ماشین پیاده شد و اون ده نفر دورش حلقه زدن و تفنگ هاشون رو سمت چانیول گرفتن .
یکی از اون افراد سیاه پوش به زیردستش اشاره کرد
_ خودشه. خوب بگردش و خلع سلاحش کن .
چانیول همون نقطه ایستاد و حرکت اضافه ای انجام نداد . به محظ اینکه اون مرد کنارش رسید، با حرکت سریعی، ضامن چاقو رو کشید و زیر گلوی اون مرد گذاشت و اون رو سپر خودش کرد و به ماشینش تکیه زد .
ضامن همه ی اسلحه ها کشیده شد و چانیول گلوی اون مرد رو فشرد
_ بکهیون کجاست؟؟ شلیک هاتون فقط این رو سوراخ سوراخ میکنه. در ماشینم بازه و میتونم همین حالا با این جنازه ازینجا فرار کنم .
صدای خشن مرد اسلحه به دست اومد
_ تسلیم شو وگرنه اون میمیره
چانیول از جاش تکون نخورد . نمیتونست بمیره . نمیزاشت پسر لعنتی جیسانگ اون رو بازی بده
_ رئیس حرومزادتون کجاست؟؟
فریاد زد
_ خودتو نشون بده اوه سهوون. من هنوز هم میتونم قبل مرگم، کل آدم های بی ارزشت رو تیکه تیکه کنم. خودتو نشون بده حرومزادههه
_ تبلت رو نشونش بده
صفحه تبلت روشن شد و چانیول از همین فاصله میتونست بکهیون رو ببینه که داره توی حیاط عمارتی راه میره . و صدای لعنتی اون مرد
_ این فیلم زندست . همین الان میتونم دستور قتل این موش کثیفو بدم
توی شنود زمزمه کرد
_ نشونه هارو سمتش بگیرید
و نمای فیلم دور تر شد و چانیول به وضوح چندین تک تیر انداز رو جاهای مختلفی از باغ دید که مخفیانه ایستاده بودند و هدف همشون پسر سفیدپوشی بود که لب ها و صورتش رد هایی از زخم داشت . دوربین روی صورت بکهیون زوم کرد و قلب چانیول، به تپش افتاد
YOU ARE READING
🩸red embrace🩸
Fanfictionآغوش سرخ_red embrace کاپل ها:چانبک_سهبک_ کريسهو _کایسو ژانر: مافیا_ رمنس_ اسمات_ انگست نویسنده:nehan وضعیت: تکمیل شده خلاصه: عشق حتی اگه زیر خاکستر نفرت باشه باز هم جوانه میزنه. بکهیون زیرمجموعه ی باند خطرناک اوه و جزو امواله شخصی سهون، رئیس خشن ب...