پارت۳۷

2.4K 577 414
                                    

در حالی که تلو تلو میخوردم وزنم رو روی چانیول انداخته بودم و به سختی راه میرفتم

اوضاع چان بهتر بود ، اون ظرفیتش از من بیشتر بود و حالا نیمه مست بود اما من حتی جلوم رو هم درست نمیدیدم وچشم هام رو انگار بخار گرفته بود

خیابون تقریبا خالی از آدم بود . فکمو تکون دادم و کلمات  به سختی از بین لب هام جاری شد

_ چان...من باید برم دیگه....فایتینگگگ

قدمی به جلو برداشتم که بازوم رو گرفت

_ کجا بری؟؟؟ تقریبا تنها کسی که تو خیابون هست ماییم

خمیازه ای کشیدم و روی گلوم ضربه زدم تا مانع از بالا  اومدن محتویات معدم بشم

_ میخوام برم پیش...آه پیش ...اون...یعنی...

چان ابرویی بالا انداخت

_ اون کیه؟

_ سوهو...اوه باید برم پیش سوهو...چون ...چون نباید...برم خونه

_ خیلی خب .‌ به مغزت فشار نیار . فقط بگو سوهو کیه

به نقطه دوری خیره شدم و از سرما دستمو بغل کردم

_ اوم....پسرخالمه

دستم رو کشیدم و زیر لب خداحافظی کردم و سمت اون طرف خیابون قدم برداشتم

اما چانیول اینبار مچ دستم رو گرفت

_ بیا بریم خونه ی من .‌

سرم رو بالا انداختم

_ نمیخوام...میخوام برم..پیش سوهو

چانیول به نظرم توجهی نکرد ، فقط با دیدن حالت مست شدم و چشم هام که دو دو میزد دستم رو کسید و تقریبا طرف چشم توی بغلش فشرده شد

سرفه ای کردم و محتویات بالا اومده معدمو قورت دادم

_ کجااا؟

چانیول به تندی قدم برمیداشت وومن رو دنبال خودش میکشید

_ خونه ی من

تو هوا لگد بی جونی پروندم

_ یااا...من با تو نمیخوابممم...اول باید عاشقم شیی

چانیول، پوکر نگاهم کرد

_ چی توی اون مغز خوشگلت میگذره بک؟؟ لابد داری تو مغزت به من بلوجاب میدی؟؟

میخواستم یه مشت به بازوش بزنم اما خسته تر از این حرف ها بودم پس فقط خودم رو توی بغلش بیشتر فشردم تا گرم شم

چانیول من رو توی ماشین گذاشت و خودش هم سوار شد

به چشم های خمارش نگاه کردم

_ مستی....نشین پشت فرمون

بهم لبخندی زد

_ اوه راست میگی عزیزم . نظرت چیه تو بشینی پشت فرمون و جفتمون رو به جهنم بفرستی؟؟یا همینجا بشینیم و بمیریم از سرما؟؟

🩸red embrace🩸Where stories live. Discover now