🩸red embrace🩸

پارت ۵۰

شنود رو لمس کرد

_ پایان ماموریت . پراکنده بشید و از بار خارج بشید. به هیچ عنوان سمت سازمان اطلاعات یا اداره پلیس نرید . اگر کسی تعقیبتون کرد مطمین باشید گمتون میکنه و هیچ اطلاعاتی از محل زندگیتون پیدا نمیکنه

صدا توش گوشش پیچید

_ دریافت شد قربان. چند نفر رو برای محافظت ازتون میفرستم

چانیول از بار بیرون زده بود و کنار لیسا قدم برمیداشت .به صورتش نگاه کرد و گفت

_ به محافظت از من نیازی نیست. چند نفر رو از دور مامور کنید مراقب افسر مانوبان باشند و مطمین شن کسی تعقیبش نمیکنه و سالم به خونه میرسه . هر مورد مشکوکی دیدید بلافاصله دستگیرش کنید

_ چشم قربان. پیامتون دریافت شد

لیسا با اخم به چانیول نگاه کرد

_ چرا نزاشتید کسی ازتون محافظت کنه؟؟ من مطمینم چند نفر توی بار، بهتون مشکوک شدن

چانیول دستش رو به شونه ی لیسا زد و با صورت بیخیالی گفت

_ کسی چیزی نفهمیده لیسا. دیروقته. برگرد خونت .من باید جایی برم و نمیتونم همراهیت کنم

لیسا سرش رو تکون داد. راهی جز اطاعت نداشت

_ اما چرا افرادمون رو مرخص کردید؟؟ ماموریت اونها تا صبح ادامه داره. قرار بود تا صبح اطراف کوچه ها و خیابون های بار باشند . شما دستور دستگیری چند نفر رو هم داده بودین

چانیول شونه ای بالا انداخت

_ اون موقع اینطور صلاح دیدم اما الان میبینم حس و حال دستگیری کسیو ندارم. پس اون اشغالا میتونن این چند روزم از هوای تخمی بیرون زندان تنفس کنن و قدردانم باشن

_ قربان شما مطمینید کسی تعقیبتون نمیکنه؟؟ ممکنه بخوان بهتون صدمه بزنن

چانیول بدون نگاه کردن به دور و برش هم به راحتی متوجه ۱۲ نفری که اون رو تحت نظر داشتن شده بود . خیلی واضح میدونست اونها از طرف چه کسی هستن و میخوان چیکار کنن. به صورت نگران لیسا نگاه کرد و موهای چتریش رو بهم ریخت

_ کاملا مطمینم. هیچ کس من رو تعقیب نمیکنه . همین حالا ماموریت رو تموم میکنم . کل افراد تا چند دقیقه دیگه این محله رو تخلیه کنن . خودت هم همین الان برگرد خونه. گفتم چند نفر از بچه ها تا وقتی میری خونه مراقبت باشن اما اگه متوجه شدی کسی تعقیبت میکنه همون لحظه بهم زنگ بزن

گرمای دست چانیول سرش رو داغ کرد. نگاهش رو دزدید و بعد از خداحافظی کوتاهی ، اونجا رو ترک کرد

چانیول دستش رو توی جیبش فرو کرد و با قدم های بی خیال به سمت کوچه ای نزدیک بار رفت که کاملا متروکه و تاریک بود .