پارت ۵۳

2.3K 657 328
                                    

_چرا به من زنگ زدی؟؟

_راستش...راستش به کمکتون احتیاج دارم دکتر شین

این معذب کننده ترین تماسی بود که بعد از چند ماه با دکتر شین داشت. آخرین بار بین اون و کریس، اتفاقات بدی افتاده بود و دکتر شین به شدت با سوهو سرد شده بود . اما حالا حاضر بود برای کمک گرفتن ازش به  التماس بیفته .

صدای سرد دکتر شین حالا متعجب شده بود
_ به کمک احتیاج داری؟؟ اتفاقی برات افتاده پرستار کیم؟؟ حالت خوبه؟؟

سوهو به صورت رنگ پریده و لب های کبود شده ی کریس نگاه کرد و با صدای لرزان و شکسته ای گفت

_ من ..خوبم اما...خیلی به کمکتون احتیاج دارم . نمیتونم از کسی کمک بگیرم . متاسفم اما جز شما نمیتونم به کسی اعتماد کنم

لحن دکتر شین حالا پر از نگرانی بود

_ چه اتفاقی افتاده سوهو؟؟ صدات چرا اینقدر میلرزه؟؟ داری نگرانم میکنی

سوهو کنار تخت کریس نشست

_ من خوبم اما حال کریس اصلا خوب نیست

با آوردن اسم کریس، دکتر شین به سرفت واکنش نشون داد و تقریبا فریاد زد

_ چرا برای همچین مسئله بیخودی با من تماس گرفتی پرستار کیم؟ من واقعا هیچ اهمیتی به حال دوست پسرت نمیدم. مسائل بین شما دو نفر  دیگه حتی برام مهم هم نیست . اینو به کریس وو هم گفته بودم اما...

سوهو بین حرفش پرید و با عجز گفت

_ کریس چاقو خورده .حالش ...حالش واقعا خوب نیست . من دارم از ترس سکته میکنم . بیست و چهار ساعته که بیهوشه‌. من به کمکتون احتیاج دارم . خواهش میکنم کمکم کنید

دکتر شین اونقدر حیرتزده شد که چند دقیقه کامل سکوت کرد و با تردید گفت

_ دکتر وو چاقو خورده؟؟ چطور این اتفاق افتاده؟؟ الان توی کدوم بیمارستان بستریه؟؟

سوهو به لباس های خونی کریس، گوشه اتاق نگاه کرد. حتی فرصت نکرده بود اونها رو تمیز کنه .

_ اون توی خونه ی منه .

_ منظورت چیه؟؟ پرسیدم دکتر وو الان توی کدوم بیمارستانه؟؟

_ اون توی خونمه دکتر شین . نمیتونم ببرمش بیمارستان. برای همین به کمکتون نیاز دارم . خواهش میکنم چیزی ازم نپرسید و فقط بیاید اینجا . اون...اون واقعا حالش خوب نیست

دکتر شین که صدای لرزان سوهو رو شنید به وخامت اوضاع پی برد و دیگه هیچ سوالی نپرسید . فقط از سوهو آدرس گرفت و قول داد تا چند دقیقه دیگه خودشو برسونه

سوهو دستمال خیس رو برداشت و مثل چند ساعت گذشته سعی کرد تب کریس رو پایین بیاره . اون دقیقا  بیست و چهار ساعت بیهوش بود و سوهو اونقدر بالای سرش گریه کرده بود که چشم هاش کاملا قرمز و ورم کرده بود

🩸red embrace🩸Where stories live. Discover now