_ من باهاش خوابیدم . من با سهون خوابیدم. با...با میل خودم....قول داد تورو میکشه در عوضش. من هم باهاش خوابیدم
دست هاش رو به صورتش فشرد و صدای شکستش رو شنیدم
_ در عوض کشتن من؟؟ اینقدر مردنم رو میخواستی؟؟اینقدر که به خاطرش...
مشت محکمی به در کوبیده شد و چشم های هر دومون سمت در برگشت و صدای سهون، باعث سد قلبم بایسته
_ درو باز کن بکهیون . همین الان این در لعنتیو باز کن
چانیول ، لبخند تلخی زد
_ حالا میتونی کشته شدنم رو ببینی . همونقدر که منتظرش بودی
چشم های وحشتزدم روی در ، میخکوب شده بود و نگاه سرخ شده ی چانیول روی من مونده بود . سهون پشت در بود و اگه چانیول رو توی اتاق من میدید چی میشد؟؟
نگاه درموندم رو به چانیول دادم . نگاه اون هم درمونده بود؟؟ چشم هاش رو روی هم فشرد و دست هاش رو به حالت تسلیم بالا آورد
_ درو باز کن . وقتی پامو اینجا گذاشتم منتظرش بودم
با لب های لرزون گفتم
_ من...چیکار کنم؟؟
_ بیا ازینجا بریم. بعدش یه خنجر بهت میدم و اجازه میدم قلبمو سوراخ کنی
_ سهون پشت دره
تلخ خندید
_ تو کشتنم رو میخواستی . چرا داری میلرزی؟؟ فقط درو باز کن و به خواستت برس .
من کشتنش رو میخواستم؟؟ پس چرا از فکرش هم قلبم به سوزش میفتاد؟؟ سهون قرار بود چانیول رو جلوی چشم هام به زانو دراره و بهش شلیک کنه؟؟ خودم اینو ازش خواسته بودم . اما چرا چشم هاش اینقدر قلبم رو میسوزوند؟؟
اگه در باز میشد، همه ی آدم های سهون، چانیول رو دوره میکردند و ممکن بود گلوله ای به قلبش بخوره و خون سرخش کف اتاقم بریزه . من این رو میخواستم . پس چرا دست هام به لرزش افتاده بود؟؟
اون باید درد میکشید و من درد چشم هاش رو میدیدم . پس چرا از تصور چشم های پر از دردش، من هم احساس درد میکردم؟؟ اون باید درد میکشید . من باید بهش تا مغز استخون، درد تزریق میکردم
پلک هام رو محکم به هم فشردم و با صدای محکمی گفتم
_ میخوای خواستم رو با چشم هات ببینی؟؟
مشت محکمی به در ، کوبیده شد و صدای سهون، موهای بدنم رو سیخ کرد
_ بکهیون درو باز کن . داری چه غلطی میکنی اونجا؟؟
چشمم رو توی اتاق چرخوندم، حتی نمیفهمیدم باید چیکار کنم و دارم چیکار میکنم . باید در رو باز میکردم و این قاتل عوضی رو با لبخند تحویل سهون میدادم . باید دریده شدن قلبش رو با لبخند تماشا میکردم اما چشم های لعنتیم همراهم نبود و داشت دنبال مخفیگاه میگشت
YOU ARE READING
🩸red embrace🩸
Fanfictionآغوش سرخ_red embrace کاپل ها:چانبک_سهبک_ کريسهو _کایسو ژانر: مافیا_ رمنس_ اسمات_ انگست نویسنده:nehan وضعیت: تکمیل شده خلاصه: عشق حتی اگه زیر خاکستر نفرت باشه باز هم جوانه میزنه. بکهیون زیرمجموعه ی باند خطرناک اوه و جزو امواله شخصی سهون، رئیس خشن ب...