آنچه خواهید خواندبچه ها این آنچه خواهید خواند از پارت های آینده ای دورررر یا شایدم نه چندان دوور😁
به افتخار اون خواننده های عشقی که همش نگران آیندن و سوال میپرسن
خطر اسپویلللل یه اسپویل شددیددد😱😱😱😱😱
اونایی که خوششون نمیاد داستان لوبره به هیچ وجهههه نخونن🚫🚫🚫🚫
پارت های پراکنده ای از آینده:
با پشت اسلحه محکم به سرش کوبیدم ناله اي کرد و روی زمین افتاد
سریع اسلحه تو دستمو رو زمین انداختم و به سمت انتهای کوچه دویدم تند تند با آستینم اشکامو پاك می کردم که جلوي دیدمو نگیره
همون طور که می دویدم به عقب برگشتم ببینم کسی دنبالم نیس؟، که محکم به چیز سفتی خوردم و روي زمين پرت شدم
با وحشت به جلوم نگاه کردم. خون تو رگام یخ بست شخص سیاه پوشی،رو به روم با اسلحه اي که طرف من بود ایستاده بود
روم خم شد يقمو کشید و از رو زمین بلندم کرد و محکم به دیوار سیمانی کوبیده شدم
گلومو محکم فشار داد
دوباره غرید : اگه اون دو تا طوري شون شده باشه با دستاي خودم میکشمت
خدای من، این صداي آشنا ؟
توی تاریکی به اون اخم غلیظ خیره شدمنگاهم تو دو تا چشم درشت به خون نشسته که هنوزم اون گیرایی همیشه رو داشت ثابت موند. اون؟ اینجا؟ دستش شل شد
تو چشمام خیره شد: تو... تو...
*******
_براشون چی کار میکنی؟
_تو فراریم دادی
_حالا میندازمت زندان
_میتونستی دیشب دستگیرم کنی واین سوالارو تواتاق باز جویی ازم بپرسی.
_پس تا اینکارونکردم جواب بده.
پوزخند زدم
_تومنودستگیرنمیکنی
******
داد زدم_فکر کردی من از اینکه با همچین آدمایی زندگی میکنم خوشحالم؟ من مثه تو حق انتخاب نداشتم
_من امروز نیومدم اینجا که محکومت کنم اومدم بگم هیچ حسی بهت ندارم دست از سرم بردار
**********
_بدون تو میمیرم...چان
_پس فقط بمیر******
پامو روي پله ي اول گذاشتم که صداي سهونو واز پشت،بافاصله ی نزدیکی شنیدم:تا الان کجا بودي ؟؟؟آروم گفتم:بیرون بودم
یک پله دیگه بالا رفتم که با صداش متوقف شدم
_دقیقن کدوم خیابون؟
با عصبانیت برگشتم ودادزدم
_گیر دادي ها. بکش بیرون
یه لحظه يقمو سمت خودش کشید. تعادلمو از دست دادم و با سر رفتم توسينه ي پهنش.کنارم گوشم باصداي وحشتناکی گفت
_توي اون پارك چه غلطی میکردي؟
ضربان قلبم بالا رفت.گفتم:چ...چی.....توي پارك چی کار میکنن به نظرت؟ رفتم قدم بزنم
_باکی؟
دستمو که بی حرکت کنار بدنم افتاده بود. بالا اووردمو سعی کردم. يقموآزاد کنم. دستام میلرزید
_..خب... تنهایی
دادزد
_منوخر فرض کردي ؟ همه چیو دیدم
*******
نفساي داغش توگوشم میخورد_که بدون اون میمیری؟
اشک تو چشام جوشيد.
_خودم میکشمت
دستشو گذاشت تخت سینه مو کوبیدم به دیوار. درد توکمرم پیچید .دوتا دستاشو دو طرف صورتم گذاشت فقط چند سانت باهام فاصله داشت
_ با اجازه ي کی دستشو گرفتی؟
******
_پس چرا هستی؟_چون پسرش بهم علاقه داره مجبوره بخاطره اون نگهم داره
دستشوروي فرمون فشارداد.
پوزخند زد:هرچی بیشتر پیش میره بیشتر میفهمم چه آدمی هستی؟
_چه آدمی هستم؟
_ پاك وبی گناه
دندوناموروي هم فشاردادم
_مطمئن باش از توخیلی پاك ترم.
_مشخصه
باصداي نسبتا بلندي گفتم:حتی اونم از توپاك
ترهنیشخندي زد:تا حالا چندبار هم خوابش شدي؟
********
_اسم برادرش ؟؟
_ میخوای چیکار کنی سهون ؟؟داد زد اسمش
_اسمش
_ل...لوهان
*******************
_در این که میکشمت شک نکن
_بک کجاست؟
_به تو مربوط نیست
پوزخند زد
_از اونجایی که بک تا حد مرگ عاشق منه به من مربوط میشه حالا بگو کجاست؟
_ازت متفره
_ بازم به پام میفته تا فقط نگاهش کنم
_زنده بیرون نمیری که به پات بیفته
************
_ تو رئیس پلیس شدی_عشق یا شرافت؟
*********
_قاتلش کی بوده؟؟
- عشقت ....کریس وو
***********
_ سوهو.. بدنم ... داره...اونو التماس میکنه ... خاکسترمم از اون دست نخواهد کشید_سهون عاشقته... شاید ... شاید ازت بگذره
_ اون .... تیکه های جنازمم به چان نمیده
_ پس چرا هنوز نفس میکشی؟
_عشق سهون، بهم نفس میده
********
⛔⛔⛔⛔
پارت های خفن آینده . به نظرتون کی به اینجاهاش میرسیم؟؟؟ تصورشم وحشتناکه😱
YOU ARE READING
🩸red embrace🩸
Fanfictionآغوش سرخ_red embrace کاپل ها:چانبک_سهبک_ کريسهو _کایسو ژانر: مافیا_ رمنس_ اسمات_ انگست نویسنده:nehan وضعیت: تکمیل شده خلاصه: عشق حتی اگه زیر خاکستر نفرت باشه باز هم جوانه میزنه. بکهیون زیرمجموعه ی باند خطرناک اوه و جزو امواله شخصی سهون، رئیس خشن ب...