پارت ۱۵

2.1K 569 120
                                    

گوشه لبم کش اومد از حرفش. البته که من معشوقه نبودم. من توی خونه جیسانگ هیچی نبودم‌ . من توی دست های سهون هیچی نبودم اما صورت در هم رفتم کافی بود که سهون به هم بریزه. من معشوقه نبودم .. شاید چیزی فراتر از اون بودم

آیرین سرش رو تکون داد و جام سرخ رنگ روی میز رو به لب های نیمه بازش نزدیک کرد

_ پس من اشتباه تصور کردم.

توی صورتش نگاه کردم

_ درسته بیبی گرل. اشتباه تصور کردی. من معشوقه کسی نیستم

نگاه سنگینش هنوز روم بود و باعث میشد دلم بخواد اون چشم های غرق آرایشش رو از کاسه در بیارم. پوزخند مزخرفی گوشه لب هاش بود و انگار داشت فریاد میزد تو داری دروغ میگی...

با حس سایه ای که روم افتاده بود سرم رو بالا بردم و با نامجون چشم تو چشم شدم.

دستش رو پشت صندلیم گذاشت

_ از دور به نظر میومد از مهمونی ما راضی نیستی. نمیخوام بهت بد بگذره

لب هام رو روی هم فشار دادم

_ فعلا که...بد میگذره

دستش رو سمتم دراز کرد و نگاه سنگین سهون، بین دست نامجون و من در گردش بود.

_ میخوای کمی برقصیم؟ ممکنه حوصلت برگرده؟

_ ممکنه

حس بدی از نگاه اوه دختر میگرفتم و میخواستم دور شم. قبل از اینکه دست کش اومدم دست نامجون رو لمس کنه، مچ دستم توی دست های سهون، گیر افتاد

چندین ثانیه همونطور دستم رو فشار میداد و با اخم کمرنگی گفتم

_ نمیخوای ولم کنی؟

_ بشین سر جات

باچشمای سرد، به نامجون نگاه کرد

_بکهیون، نمیتونه برقصه، بهتره بری سراغ یکی دیگه

نامجون، شونه ای بالا انداخت و به آیرین پیشنهاد رقص داد. اون دختر نگاه معناداری به مچ دست گیر افتادم بین انگشت های سهون انداخت و همراه نامجون به پیست رقص رفت.

چشمای سهون، به رفتن آیرین بود و به محض دورشدنشون، سهون با چشمای  سمتم برگشت و یقه لباسم رو گرفت و نامحسوس سمت خودش کشید. اونقدر که سینم حرارت سینم رو حس میکرد

دستم رو روی دستش گذاشتم

_ یقمو ول کن . دیوونه شدی؟

نفسای تندش تو صورتم می خورد با صدای بی انعطافی گفت

_ با چه جراتی جلوی چشم هام دست اون مرتیکه رو میگیری؟

ابرویی بالا انداختم

_ دلیل این عصبانیت، چیه اوه سهون؟ من حتی معشوقتم نیستم. برای یه رقص ساده یقمو گرفتی؟

دستش از روی یقم شل شد

🩸red embrace🩸Where stories live. Discover now