پارت ۲۲

2.1K 558 130
                                    

صبح زود قرار بود حرکت کنیم. بندری که سهون معامله داشت یکی از بندر های شرقی بود و هوا به شدت گرم و شرجی بود و لازم نبود لباس گرمی ببرم.

سرم رو روی شیشه ماشین سهون، تکیه داده بودم همزمان با تکون های ریز ماشین، چشم های تازه گرم شدم، هشیار میشد.

سهون موزیک آرومی گذاشته بود.خیلی دلم میخواست بدونم سهون میفهمه این یارو می میخونه که اینقد موزیک فرانسوی گوش میده؟

هر چند که سهون بخاطر کارش که مدام با آدمای غیر کره ای ، سروکار داشت زبانش تا حدودی خوب بود.

احساس خستگی داشتم و دلم میخواست چندین روز رو بخوابم. .یه بسته آدامس از توکیفم دراووردمو جلوی سهون گرفتم

_ آدامس میخوری؟

سرشوبه علامت نه تکون داد. شونه ای بالا انداختم و  دو تا  آدامس، همزمان تو دهنم انداختم‌ . بعد اینکه چندبارپشت سرهم آدامس باد کردمو ترکوندم صدای سهون درومد

_نمیتونی مثل آدم بخوری ؟

ابروهامو بالا دادم

_نه

دوباره آدامسوترکوندم. با اخم نگام کرد

_اینقد صداي اون کوفتیو درنیار.

براش زبون دراوردم و با لجبازی گفتم

_ درمیارم.

پوفی کرد

_ بک دارم از الان بت میگم تو این چند روز اصلن رو مخ من تاتی تاتی نکن که اعصاب ندارم.

به کنایه گفتم:

_ اوه چه چیز عجیبی! اوه سهون كبير ، اعصاب
نداره

دیگه حرفی نزد.از مادائونگ گذشته بودیم. حوصلم
سر رفته بود.‌سرمو از پنجره بیرون بردم و تو آینه بغل، با موهام ور رفتم . وگفتم

_حس میکنم وقتی موهامو میدم بالا، خفن ترم

به سهون، نگاه کردم

_نظر تو چیه سهون؟

عينه مجسمه ساکت وبی حرکت فقط به جلونگاه
میکرد. شونه بالا انداختم

_ البته که تو چیزی از مد ، نمیفهمی

چشمم به ساعت مچی مشکی و مارکش افتاد انگشت های بلند و سفیدش،دور فرمون، فشرده شد‌.

ساعت های طولانی رو بی حرف سر جام نشسته بودم ولی با صدای قار و قور شکمم نالیدم

_سهوون

جواب نداد. نفس عمیقی کشیدم وگفتم:

_من گرسنمه.

با تعجب نگام کردوگفت:

_اندازه یه ماموت ، خوراکی خوردی و  اونوقت میگی
گرسنمه؟!

به صورت پوکرش دهن کجی کردم و نق زدم

🩸red embrace🩸Onde histórias criam vida. Descubra agora