پارت ۳۲

2K 535 227
                                    

به صفحه ی گوشی خیره بودم . سهون با من چیکار داشت؟؟

طوری خودمو باخته بودم که حس میکردم توی آسانسور یه دوربین نصبه و سهون، همه ی این اتفاق هارو دیده

نفس های تند چانیول، توی صورتم میخورد .‌سرش درست کنار صورتم بود .

صدای ممتد زنگ، توی آسانسور پیچیده بود . نگاه چانیول به من نبود، وقتی رد نگاهشو گرفتم به صفحه ی گوشیم رسیدم که اسم سهون، روش مدام خاموش و روشن میشد

_ سهون زنگ میزنه بکی. نمیخوای جوابشو بدی؟؟

این صدای بی حس چانیول بود که با نفس های داغی توی گوشم زمزمه شد

با دست های لرزون، دکمه تماس رو لمس کردم و مبایل رو به گوشم فشردم

_ا..الو

_ کدوم گوری هستی بک؟؟

_ب...بیرونم

صدای تند سهون اومد

_ بیرون کجاست؟؟

نفس عمیقی کشیدم و تو چشمای چانیول، خیره شدم .

_ اومدم...اومدم غذا بخورم

_ الان کی کنارته؟؟

آب دهنمو با صدا قورت دادم . کی کنارم بود؟؟ کسی که تا همین چند ثانیه پیش، داشت منو میبوسید و حالا با یه پوزخند، به دیوار آسانسور تکیه زده بود و بهم خیره شده بود .‌ نفس عمیقی کشیدم

_ ه...هیچکس... هیچکس کنارم نیست

صدای سهون ، آروم تر شد

_ آدم مشکوکی ندیدی اطرافت؟؟ کسی تعقیبت نکرده؟؟؟

این سوالای سهون، یعنی نمیدونه من کجام؟؟ لحنش کمی آشفته بود اما اگه چیزی میدونست اینطوری حرف نمیزد

نمیتونستم زیر نگاه خیره ی چانیول، حرف بزنم .‌ آروم گفتم

_ چرا میپرسی؟؟ چیزی شده؟؟

_ نه ..چیز مهمی نیست.. چند نفر لو رفتن و یه کم دردسر درست شده .

تنها چیزی که از حرفای سهون، فهمیدم این بود که اون چیزی نمیدونست .

_ کجایی بک؟؟ دارم میام دنبالت

_ نیازی نیست ... خودم برمیگردم

_ کدوم خیابون؟

آدرس یه خیابون بالا تر رو به سهون دادم .

دستام میلرزید . گوشی رو تو جیبم گذاشتم و نگاهمو به چان دادم

چیزی از چشماش معلوم نبود .

_ پس هیچکس کنارت نیست!!!

گوشه لبش کج شد . به گلوم اشاره کرد

_ گردنت چی شده؟؟

چی میگفتم؟؟ میگفتم توی خونه ی کسی زندگی میکنم که همه ی خلاف بالاهای کره، بهش ربط دارن و چون به نوچش غذا دادم گردنمو با سیگار سوزونده؟؟

🩸red embrace🩸Where stories live. Discover now