پارت ۱۲

2.1K 583 124
                                    


چانیول جلوی چشمای چن بشکن زد و اونو از جاش پروند

_چشماتو باز کن

چن دست چانیولو پس زد

- چشمام بازه کوری مگه؟؟

چانیول دستشو زیر چونش زد و چنو برانداز کرد

با نیشخند گفت: کو چشمات؟ پس چرا نمیبینمشون ؟؟؟

چن پوفی کرد: چون قرار نیست چشمای همه مثه تو اندازه در قابلمه باشه و به همه نور بالا بندازه

چانیول بلند خندید

_ راجب من حرف زدی؟

چن خونسرد شونه بالا انداخت

_مهم کارایی چشمامه که از مال تو بیشتره

چانیول دو تا دستاشو زیر بغلش زد و با لحن
مرموزی گفت

_این روزا کارایی چشمات به درد نمیخوره. یه جای دیگت باید کارایی داشته باشه

چن خندید: چانیول داریم میریم ماموریت محض
رضای خدا اینقدر منحرف نباش

چانیول شونه بالا انداخت. با ماشین چانیول میخواستن به گانگنام برن و بعدش به یکی از مناطق پایین شهر برن که جای مخروبه ای بود و بیشتر دست فروشای قاچاق اونجا کار میکردن. باید شخصا اونجا میرفتن تا ببینن چه خبره

چن در حالی که با دقت محيط سوت و کور و مرموز اون اطرافو برانداز میکرد گفت

- چرا نذاشتی خودم ماشین بیارم؟

چانیول دنده عوض کرد:

_ با ماشین سفارشی ددیت بیایم اینجا سرکشی؟ ارشدتونم وگرنه توی بی مغز و اون لي عاشق پیشه تر میزدید به دایره

چن پوکر به چانیول نگاه کرد: جناب ارشد نزار یادت بندازم من هر روز صبح از تو رختخواب میکشمت بیرون میارمت پاسگاه

چان لباش خط شد: اوه در واقع بیدار شدن سخته

صدای ضبط بلند و اعصاب خورد کن ماشین چانیول، روی مغز چن خط انداخت.در واقع اعصاب چانیول فولادی بود و بعد صبح تا شب سر و کله زدن با زندانی ها و بازداشتی ها و از اين دادگاه به اون دادگاه رفتن ، مغزش قابلیت گوش دادن آهنگ های جاز و رپ ،اونم با بالا ترین صدای ممکن رو داشت

و چن در واقع هم به خاطر این اعصاب فولادین،
تحسینش میکرد و هم ازینکه چانیول هر روز رو مغزش میره اعصابش بهم میریخت

دست برد و ضبطو خاموش کرد

_چانیول خودت به اندازه کافه رو مغز آدم میری
دیگه ضبط واموندتو اینقد زیاد نکن کر میشی

چانیول نیشخندی زد و در حالی که با ریتم آهنگ
با بی قیدی تمام خودشو تکون میداد ضبطو دوباره روشن کرد و زیادش کرد

🩸red embrace🩸Donde viven las historias. Descúbrelo ahora