طاق باز روی تخت سهون افتاده بودم و به سقف سفید خیره بودم
اما چرا خون و سیاهی میدیدم؟؟ زندگی سیاه تر از این هم میشد؟؟
درست شبیه یک فاحشه با بدنی پر از کبودی و لکه و تن لخت روی تخت افتاده بودم
تنم بوی سکس میداد؟؟ یا بوی یک تجاوز بی رحمانه؟؟ چشم هام رو بستم . میتونستم چشم هام رو ببندم و دیگه زنده نباشم؟؟
چه حسی داشتم؟؟ هیچ حسی نداشتم . تهی بودم . انگار که هیچ وقت وجود نداشتم . کاش هیچ وقت وجود نداشتم .
تنها بودم؟؟ سهون درست مثل یک فاحشه باهام رفتار کرده بود . من لخت بودم و زیرش جون میدادم . اما مگه مهم بود؟؟
فقط لباسش رو پوشید و اتاق رو ترک کرد . چه اتفاقی داشت میفتاد؟؟
به من تجاوز شده بود؟؟ آه نه این فقط یک اسم بود که تا قبل از این حتی به معنیش فکر هم نمیکردم . اما درد تنم مهم بود؟؟
من دریده شده بودم . به زور لخت شدم و به زور چیزی که میخواست رو صاحب شد . آیا با اون ضربه های وحشیانه توی من، من رو صاحب شده بود؟؟
دیگه منی وجود نداشت . من مرده بودم و این تن کثیف، نشونش بود
حس انزجار داشتم . از خودم ؟؟ از خودم متنفر بودم . سهون من رو تکه تکه کرده بود . هم بدنم رو . هم روحم رو . هم غرور و شخصیتم رو .
به بدن لختم خیره شدم . چطور میتونم اینقدر بیشرمانه به خوابیدن ادامه بدم؟؟ نفس کشیدن برای من زیاده
تن داغون شدم رو کمی تکون دادم. تخت خونی شده بود دستم رو به ورودی باسنم مالیدم و کثیفی و لزجی خون رو حس کردم .
این مهر مالکیت سهون بود؟؟این خونریزی و دریده شدن مهر مالکیتش بود روی سگ بی ارزشی مثل من
میخواستم بلند بشم اما با درد وحشتناک باسن و کمرم نفسم برید و به تاج تخت چنگ زدم
این درد حقم بود اما به خاطر کدوم گناهم؟؟ گناهم رو به یاد دارم . من از یاد بردم که یک برده هستم و صاحب من یک نفر دیگست . این گناه من بود . من برده ی خوبی نبودم
بند بند وجودم داشت از هم جدا میشد .به سختی شلوارم رو پوشیدم . پیرهن هم نیاز بود؟؟
نمیخواستم وقتی جنازم رو از این اتاق، بیرون میکشن مهر های هرزگی روی تنم رو ببینن . پس نیاز بود . باید پوشیده باشم
اینطوری همه میگن اون فقط مرده . اما اگر کبودی های تنم رو ببینن میگن اون هرزه مرده
وقتی بمیرم مگه اهمیتی داره راجب جنازم چی بگن؟؟ به اون تجاوز شده؟؟ یعنی پاهاش از هم باز شده و یکی عضوش رو محکم و دردناک توی اون فرو کرده و ارضا شده و توش خالی شده؟؟ این مفهومش بود؟؟
YOU ARE READING
🩸red embrace🩸
Fanfictionآغوش سرخ_red embrace کاپل ها:چانبک_سهبک_ کريسهو _کایسو ژانر: مافیا_ رمنس_ اسمات_ انگست نویسنده:nehan وضعیت: تکمیل شده خلاصه: عشق حتی اگه زیر خاکستر نفرت باشه باز هم جوانه میزنه. بکهیون زیرمجموعه ی باند خطرناک اوه و جزو امواله شخصی سهون، رئیس خشن ب...