پارت ۱۹

2K 557 78
                                    

با سوزش شدید لبام، آخ بلندی از ته گلوم خارج شد

چانیول به اندازه چند سانتی متر عقب کشید و در حالی که به لبام خیره بود با صدای زمزمه مانندی گفت

_لبت داره خون میاد

مشتمو باز کردم و پنجه هامو با عطش ، روی سینه سفتش فشار دادم

اینقدر داغ بود که نوک انگشتای یخ زدم به سرعت داغ شد

خواستم با یکی از دستام خون لبمو پاک کنم که چانیول دستمو پایین آورد

دستشو زیر لباس خیسم برد و شکم سردمو، لمس  کرد

از گرمی دستاش هین ارومی کشیدم . عین یه مجسمه، خشکم زده بود.

خیلی راحت ، هووی رو تو تنم بالا کشید . غریضی مقاومت کردم و نزاشتم لباس از سرم خارج شه

اما چانیول، شونمو محکم نگه داشت

_آروم بگیر

و من مطیعانه آروم شدم . لباسو از سرم بالا کشید و درش آورد و حالا با بالا تنه ی لخت ، جلوش بودم

با همون چشمای درشت خمارش تنمو وجب کرد و من گرمای شدیدی زیر پوستم دوید

حالا هر دو با بالاتنه لخت ، تو فاصله کمتر از
چند سانت روبه روی هم بودیم.

انگشتای کشیده ی چانیول روی شکم نرمم نشست و هیس آرومی از بین لبام خارج شد.

با پشت دست، شکممو نوازش کرد . نفسام بریده بریده شده بود

چانیول یه دستشو پشت کمرم زد و منو بی مقدمه سمت خودش کشید و بدنم تنشو لمس کرد

شونم تا زیر سینش بود وحتی  این اختلاف قدی ام
لذتی زیر پوستم مینداخت

دستام میلرزید .اوه این تن چانیول بود که داشت بدنمو لمس میکرد؟؟

اینقدر کمرمو به خودش فشرد که حس میکردم
نرمی شکمم با عضله هاش، سفت شده

یه دستش از پشت، مهره های کمرمو نوازش
میکرد و شصت اون یکی دستش بالا اومد و
روی لبم نشست و با کشش، خون لبمو پاک کرد

دستش از پشت کمرم رد شد و پهلومو گرفت
حالا کاملا تو بغلش فشرده میشدم

دستی که لبامو لمس میکرد حالا دور فكم محکم شد و غرید

_ چند نفر ؟؟

نفسم بالا نمیومد و دستام رو سینش میلرزید

_چ... چی؟

فكم توی دستش فشرده شد

_چند نفر، اینطوری لمست کردن ؟؟

بریده بریده گفتم

_چ.چطوری؟

پهلوم تو چنگش فشرده شد و آخ آرومی گفتم

_دست چند نفر اینطوری به بدنت خورده؟؟؟

🩸red embrace🩸Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt