سینم خس خس میکرد . دستم روی شیشه خورده های کمد فشرده میشد اما سوزشی رو حس نمیکردم
تفنگ سهون ، هنوز هم به سمتم نشونه رفته بود و من به رگ های برآمده دستی که تفنگ رو فشرده بود نگاه میکردم. شاید دقایق پایانی زندگیم بود .
با صدای ضعیفی لب زدم
_ میخوای منو بکشی؟
سکوت کرد و خشاب تفنگ رو کشید و دستش روی ماشه رفت . تفنگی که آماده ی شلیک بود و لبخند تلخی روی لب هام ظاهر شد . دیگه تلاشی نمیکردم. دیگه نمیخواستم برای زنده موندن تلاشی بکنم . دیگه نمیخواستم از چیز هایی حرف بزنم که کسی باورشون نداره . دلایلی رو به زبون بیارم که کسی حاضر به شنیدنشون نیست
چشم هام رو بستم . هیچ چیزی رو حس نمیکردم. انگار که تهی ام . انگار توی این ونیا نیستم و فقط جسممه که اونجا رها شده
_ من رو بکش . همونطوری که میخواستی
صدای خشک و بدون تردیدش رو شنیدم
_ میکشمت .
با قدم های شمرده جلو اومد و ضربان قلبم متوقف نمیشد. هنوز هم میترسیدم. مهم نبود چه بلاهایی سرم بیاد من هنوز هم از کشیده شدن ماشه ی اون تفنگ، وحشت داشتم .
سهون جلوی پاهام متوقف شد و نگاهم به کفشش بود. تفنگ روی پیشونیم فشرده شد و سردی فلزش از مغز استخانم عبور کرد
_ داری چه غلطی میکنی اونجا؟؟
با تردید سرم رو بلند کردم تا حرفی بزنم اما انگار مخاطب سهون، من نبودم چون نگاه طوفانیش به در، خیره بود و چند ثانیه بعد، جنی با صورت آشفته جلوی در ، ظاهر شد
_ ه...هیچی ارباب. کاری نمیکردم. فقط...
از صورت آشفته و من منی که میکرد مشخص بود حرف های سهون رو شنیده و من هم باید خودم رو مرده فرض کنم چون اگر سهون من رو نمیکشت حتما جیسانگ این کار رو میکرد .
سهون به یقم چنگ انداخت و از روی شیشه خورده ها بلندم کرد و روی تخت، هلم داد و با دست، برام خط و نشون کشید
_ میتمرگی همینجا تا برگردم
سرم رو تکون دادم و با پشت دست، بینی و لب خونیم رو پاک کردم . سهون با قدم های بلند، سمت در رفت و بازوی جنی رو محکم چنگ زد . طوری که آخش دراومد
_ بیا اینجا ببینم داشتی چه غلطی میکردی؟
در رو محکم به هم کوبید و قفلش کرد . دیگه نایی برای آه و ناله نداشتم . گوشه ی تخت کز کردم و خونریزی بینیم رو نادیده گرفتم . بدنم درد میکرد . جاهایی که سهون با بی رحمی مشت زده بود درد میکرد . اون من رو نمیکشت . اگر میخواست بکشه قبل از اینکه اتاق رو ترک کنه این کار رو میکرد .
YOU ARE READING
🩸red embrace🩸
Fanfictionآغوش سرخ_red embrace کاپل ها:چانبک_سهبک_ کريسهو _کایسو ژانر: مافیا_ رمنس_ اسمات_ انگست نویسنده:nehan وضعیت: تکمیل شده خلاصه: عشق حتی اگه زیر خاکستر نفرت باشه باز هم جوانه میزنه. بکهیون زیرمجموعه ی باند خطرناک اوه و جزو امواله شخصی سهون، رئیس خشن ب...