بکهیون_زود باش دیگه
چانیول دستمو محکم تر دنبال خودش کشید كل هیکلم خیس بود و پام مدام تو زمین خاکی که حالا تبدیل به گل شده بود فرو میرفت.
انگار به یه روستا رسیده بودیم.هوا کاملا تاریک بود و بارون،به تندی قبل میبارید .
نور چند تا خونه معلوم بود
دست سرد و خیسم توی دستای خیس چانیول؛فشرده میشد
_اونا میزارن بریم خونشون ؟؟
چانیول که صدای ضعیفی از من شنید طرفم برگشت و بلند گفت
_چی گفتی؟؟
صدام بين صدای تند بارون گم شده بود . تقریبا داد زدم
_اونا مارو تو خونشون راه میدن؟؟؟
شونه بالا انداخت
_فکر نکنم . اما احتمالا اینجا باید به مسافرخونه پیدا شه
شونمو گرفت
_بیا ببرمت جلوی خونه ی یکیشون . تو اونجا وایسا تا من برم یه مسافرخونه پیدا کنم
خب من در واقع ، آدمای این روستای عجیب غریبو میشناختم. اکثرا تو کار قاچاق انسان و مواد و چیزای بد تر بودن . قطعا چانیول هیچ کدومو نمیدونست
چون احتملا تو کل عمرش مشغول امتحان طعم های
مختلف کاندوم بود و تنها چیزی که تصورش رو نمیکرد شغل واقعی آدم های اینجا بود.سهون و جيسانگ ، با آدمای این چند تا روستا معاملات داشتن و من با این که نمیشناختمشون میدونستم جای خوبی نیست.
به ساق دست چانیول، چنگ زدم
_نمیخوام، هر جا بری بات میام
منو از خودش جدا کرد
_ اینطوری دوتایی باهم هیچ کاری نمیتونیم بکنیم که. تو رو میبرم خونه یکی از اهالی روستا. بارون که کمتر شد و تونستم یه جا برای خوابیدن پیدا کنم میام دنبالت.
بی توجه به اظهار نظرم مچ دستمو کشید و سمت یکی از خونه ها رفت
سعی کردم دستمو از تو دستش بیرون بکشم
_چانیولل . من نمیرم تو خونه ی تخمی اونااا . منو با خودت ببر
_نکنه فکر میکنی میخوام قالت بزارم و برم؟
شونه بالا انداختم
_ بعيدم نیست
توجهی نکرد و در چوبی و درب و داغون یکی از
خونه هارو زد_ نگران نباش . تا قبل اینکه به خاطر گیر افتادن تو این جهنم دره ادبت نکردم ولت نمیکنم
اومدم چیزی بگم که یهو رعد و برق محکمی زد
و همزمان در خونه باز شد و من وحشت زده به
نور رعد، توی صورت مرد جلوی در نگاه کردم
STAI LEGGENDO
🩸red embrace🩸
Fanfictionآغوش سرخ_red embrace کاپل ها:چانبک_سهبک_ کريسهو _کایسو ژانر: مافیا_ رمنس_ اسمات_ انگست نویسنده:nehan وضعیت: تکمیل شده خلاصه: عشق حتی اگه زیر خاکستر نفرت باشه باز هم جوانه میزنه. بکهیون زیرمجموعه ی باند خطرناک اوه و جزو امواله شخصی سهون، رئیس خشن ب...