پارت۳۳

2.2K 567 520
                                    

چانیول بدون لباس ، روی تخت ولو بود و به شدت درگیر بوسیدن دختر زیرش بود . تن دختر، پر از مارک بود

چانیول همزمان که صدادار، میبوسیدش محکم بهش ضربه میزد

به اوجش نزدیک بود و موهای دختر رو توی چنگ گرفته بود که صدای زنگ در رو شنید

دختر ، ناله بلندی کرد

_ آااه. چ..چان ...در

چانیول بی توجه به صدای در، به کوبیدن خودش به اون دختر ادامه میداد . بالاخره به اوجش رسید و خودشو خالی  کرد و کنار اون دختر روی تخت افتاد

موهاشو نوازش کرد

_ عالی بودی هانی

دختر ، تن لختشو به چانیول چسبوند و به سینه برهنه چانیول ، بوسه های ریز زد . با اغواگری گفت

_ لاو . حالا که عالی بودم میشه تا صبح،منو تو بغلت بگیری؟؟ دوست دارم کنار هم بخوابیم

چانیول، بی حال خندید و لباس های دختر رو از  روی زمین برداشت و سمتش هل داد

_ خیلی دوست دارم تا صبح بغلت کنم هانی .‌ولی نمیشه

لب های دختر، آویزون شد

_ چرا نمیشه؟؟

_ چون هرزه ها جایی تو تخت من ندارن

دختر ، خندید

_ یاا با من ازین شوخیای زشت نکن .

چانیول هم خندید

_ باشه نمیکنم .‌

باز هم صدای زنگ رو شنید . پوفی کشید و از روی تخت بلند شد و شلوارشو پوشید .‌ تنش بوی سکس میداد و باید حموم میرفت

به دختر اشاره کرد

_ تا من در رو باز میکنم توهم وسایلتو جمع کن برو. اگه دختر خوبی باشی دفعه بعد هم میتونم‌ بهت حال بدم

دختر، با لبای آویزون لباساشو بغل کرد . اصلا دلش نمیخواست بعد یه سکس  طولانی با کسی که خیلی وقت بود رویای خوابیدن باهاشو داشت اینقدر زود بزاره و بره

اما میدونست تنها چیزی که از چانیول نصیبش میشه همین یک بار رابطه است . چیزی که بعد از کلی تلاش بهش رسیده بود

....

چانیول ، خمیازه ای کشید و سمت در رفت . به چن گفته بود یک سری اطلاعات براش جمع کنه و حدس میزد اون احمق پشت در باشه . درو باز کرد ... اما از دیدن شخص پشت در، کمی جا خورد چون اون چن نبود

بکهیون بود که با چشم های پاپی شکلش داشت کل هیکلشو رصد میکرد

****

آب دهانمو قورت دادم و زنگ خونشو زدم .‌ دو هفته از اون روز توی آسانسور، میگذشت و چند بار تلفنی با چانیول حرف زده بودم

🩸red embrace🩸Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora