_ نمیخوام کار کنمبا صدای محکم کریس، چشم اعضای پشت میز ، گرد شد و کم کم صورت همه سرخ شد . کریس با نگاه خونسرد، اونها رو تماشا میکرد . یکی از شرکای لیلیم، مشت محکمی به میز کوبید
_ چی؟؟ نمیخوای کار کنی؟؟ یعنی چی که نمیخوای کار کنی؟کریس با نگاه سردی به چشم هاش نگاه کرد
_ منظورم واضحه . دیگه نمیخوام کار کنم . باند لیلیم ، بعد کشته شدنش از بین میره چون من قرار نیست ادامه بدمیکی از زیردست های لیلیم سمت کریس خم شد روی میز
_ تو میفهمی چه گهی میخوری کریس وو؟؟ میخوای باند رو تجزیه کنی؟؟ با اجازه ی کی؟؟
کریس متوجه تهدید نگاه اونها شده بود اما کوچکترین اهمیتی براش نداشت . پس با پوزخند گفت
_ با اجازه ی خودم. زودتر گورتونو گم کنید و برید . چون دیگه کارمون تمومه
از پشت میز بلند شد اما قبل از اینکه قدمی برداره یکی از محافظ های قدیم لیلیم، یقش رو کشید
_ توی حرومزاده...جرات میکنی یک نفری تصمیم بگیری؟؟ کسی که وارد باند میشه، بلیط یه طرفه گرفته . قوانین رو که میدونی کریس وو. اجازه ی خروج نداری .اگه دقیق تر بخوام بگم، زنده اجازه ی خروج نداری
کریس لبخند بی معنی زد و حتی کوچکترین تلاشی برای رها کردن یقش نکرد . قوانین؟؟ اون به خوبی، قوانین رو یادش بود . هیچ کس اجازه ی خروج از باند رو نداشت وگرنه حکم مرگ خودش رو امضا میکرد
اما مگه اهمیتی داشت؟؟ سالهای زیادی رو برای لیلیم کار کرده بود و سگ شکاریش شده بود . هر دینی که به اون آشغال داشت رو داده بود و حالا چرا باید ادامه میداد؟؟ برای پول؟؟ یا برای لذت بردن؟؟ لذتی درکار نبود . وقتی سوهو توی صورتش تف انداخته بود و به خاطر این دست های کثیف پر خون، رهاش کرده بود .
خون آدم های زیادی با دست هاش ریخته شده بود و دیگه حتی انگیزه ای بابت ادامه دادن نداشت .
کریس با صدای خشکی گفت
_ لیلیم مرده . و جانشینش منم و من هم میخوام این باند لعنتی تجزیه بشه . هر کس مخالفتی داره خودش ریاست رو قبول کنه چون من دیگه توی این کثافت، نیستمیقش رو محکم بیرون کشید اما قبل از خروج از در اصلی، تمام نگهبان ها دورش رو گرفتند و کریس فقط سر جاش موند
حدسش سخت نبود، قرار بود زندگی نکبت بارش تموم بشه؟؟
صدای یکی از زیردست های لیلیم رو شنید
_ روزی که ارباب ، کشته شد تو کجا بودی کریس وو؟؟
کریس فقط به اون مرد نگاه کرد . چیزی برای گفتن نداشت
_ شنیدم که ارباب رو تهدید میکردی. توی حرومی توی مرگ ارباب دست داشتی درسته؟؟ حالا هم که میخوای باند رو تجزیه کنی
YOU ARE READING
🩸red embrace🩸
Fanfictionآغوش سرخ_red embrace کاپل ها:چانبک_سهبک_ کريسهو _کایسو ژانر: مافیا_ رمنس_ اسمات_ انگست نویسنده:nehan وضعیت: تکمیل شده خلاصه: عشق حتی اگه زیر خاکستر نفرت باشه باز هم جوانه میزنه. بکهیون زیرمجموعه ی باند خطرناک اوه و جزو امواله شخصی سهون، رئیس خشن ب...