پارت۹

2.1K 660 73
                                    


به تندی نفس نفس میزدم،دستمو روی گردنم گذاشتم.اون نقطه ای که مارک کرده بود حالا، هم میسوخت و هم داشت آتش میگرفت.

به بالای سرم نگاه کردم و وقتی سوهو رو ندیدم نفس راحتی کشیدم.

اون عوضی انگار که یه اتفاق عادی افتاده باشه با انگشت شصتش، گوشه لبشو پاک کرد و از اب بیرون رفت

با نیشخند به اون چند نفری که بهمون خیره بودند نگاه کرد و از کنار استخر دور شد.

بعد از چند دقیقه که من همچنان توی آب خشکم زده بود.بقیه متفرق شدند و هر کس به کاری که میکرد ادامه داد

انگار پارک چانیول لعنتی ،برای همه شناخته شده بود.به سختی بدن کرخت شدمو سمت میله های استخر کشیدم تا بیرون بیام که یکی دستشو جلوم دراز کرد

با دیدن کسی که حتی نمیشناختمش سوالی نگاهش کردم.لبخندی زد و اشاره کرد دستشو بگیرم

_اوه....من مین یونگی هستم.در واقع دیدم چه افتضاحی به بار اومد.بزار کمکت کنم

اینقدر توی شوک و داغون بودم که بی معطلی دستشو گرفتم و کمکم کرد از استخر بیرون بیام

لباسای خیسم به تنم چسبیده بود و نگاه خیره ی چند نفرو رو خودم حس کردم.

سعی کردم بافت شلمو که حالا به خاطر خیس شدن، حسابی بدنمو نشون میداد و سینم ازش پیدا بود بالاتر بکشم

اون پسره دستمو گرفت و روی یکی از مبلا نشوند و خودشم کنارم نشست.

_هی تو منو میشناسی درسته؟؟؟

با چشمای سوالی نگاهش کردم

_نه نمیشناسم‌.ولی ممنون بابت کمکت.

به پشت سرم نگاه کردم‌.هنوز شوک زده بودم و حرص زیادی توی دلم جمع شده بود

_اون عوضی دیوونه‌ . دیدی چیکار کرد؟ جلوی همه منو بوسید و بعدم بهم گفت هرزشم دیک فیس لعنتی

یونگی معذب خندید و اروم روی پاهام زد
_خب در واقع من پسر دایی اون دیک فیسم

اوپس الان جلوی پسر داییش فحش کشش کردم؟؟کاش زودتر بهم میگفت.اما با یادآوری بلایی که سرم اورد شونه بالا انداختم‌.حقش بیشتر از اینا بود

_ پس خواستی کار پسرعمه روانیتو جبران کنی

یونگی لبخند زد و سر تکون داد بلوزشو دراورد و روی شونم انداخت

به رکابی تنش خیره شدم

_هی لازم نبود که...

_اشکالی نداره لباس خیست چسبیده به بدنت و خب...
با مکث ادامه داد: اینطوری خیرت میشن و معذب میشی

با دست مشت شده و حرصی گفتم

_ باید یه مشت تو دهنش میکوبیدم

به مارک روی گردنم خیره شد و با خجالت بلیزشو بیشتر به خودم فشردم

🩸red embrace🩸Where stories live. Discover now