در حالی که دست چانیول دور شونه هام بود و سنگینی وزنش روم بود،با لگد در خونشو بستم و سعی کردم جلوی نگاه کنجکاوم به خونشو بگیرم چون حالش واقعا خوب نبود.به یکی از اتاق های انتهای راهرو خونه اشاره کرد و حدس زدم اتاق خودش باشه
نفس عمیقی کشیدم و در اتاق چانیول رو باز کردم و تا تخت دو نفره ی اتاق هدایتش کردم.
تا به تخت رسیدیم ول شد و انگار محبوبشو پیدا کرده روی تخت افتاد
به سختی خودشو بالا کشید و سرشو روی متکا گذاشت و چشماشو به هم فشرد
با صدای سرد و بی حالی گفت
-حالا دیگه میتونی بری
-قرار نیست برم
با دو انگشتم آروم پیشونیشو لمس کردم.تبش خیلی شدید بود.سریع سمت قرص هایی که براش گرفته بودم رفتم و با یه لیوان آب برگشتم
چشمای چانیول روی هم افتاده بود انگار از بی حالیش خوابش برده بود
با نگرانی شونشو لمس کردم
-چان نباید بخوابی.بلند شو قرص برات اوردم.
لای پلکاشو به سختی باز کرد .دستشو گرفتم و کمکش کردم بشینه
قرصارو از بسته دراوردم و سمتش گرفتم.با یه لیوان آب همرو خورد.شربتی که از داروخونه گرفته بودم هم بهش دادم.
حین خوردن قرص ها یه ثانیه ام نگاهشو از روم برنداشت
گفت
-نمیخوای بری؟
آروم خندیدم
-حداقل سعی کن ادای مهمون نواز بودن دراری
بی حوصله لب زد
-وقتی تب میکنم باید ازمدور شی
شونه بالا انداختم
-چیه؟نکنه میترسی ازت بگیرم؟
با حالت ناخوانایی بهم خیره شد
-فقط برو
پوفی کشیدم و پتو رو تا گردنش بالا کشیدم.
در هر حالتی، با وجودم حال نمیکرد.انگار مشکلی چیزی داشتمتا دم در رفتم
-میخوای بریم دکتر؟حالت خوب نیست
خشک گفت: نه.
از اتاق بیرون اومدم.شاید بهتر بود ، سوپی چیزی براش درست کنم و اونم یه کم استراحت کنه
اه خدایا این طوری دارم پلن میچینم انگار روتین زندگیم این بوده که بیام خونه کسی که دوسش دارم و ازش پرستاری کنم
رفتم تو آشپزخونه و سعی کردم دنبال مواد سوپ بگردم
البته که همه جا کاملا به هم ریخته و بی نظم بود
BINABASA MO ANG
🩸red embrace🩸
Fanfictionآغوش سرخ_red embrace کاپل ها:چانبک_سهبک_ کريسهو _کایسو ژانر: مافیا_ رمنس_ اسمات_ انگست نویسنده:nehan وضعیت: تکمیل شده خلاصه: عشق حتی اگه زیر خاکستر نفرت باشه باز هم جوانه میزنه. بکهیون زیرمجموعه ی باند خطرناک اوه و جزو امواله شخصی سهون، رئیس خشن ب...