پارت ۱۶

2.1K 579 135
                                    

_ داری چه گھی میخوری حروم زادهه؟؟

چشمای نامجون گشاد شد و با وحشت به دست چفت شده ی سهون دور گلوش چنگ زد

مغزم از کار افتاده بود اما با دیدن سهون کم کم داشت  یادم میومد چرا توی این اتاقم

به سختی سر سنگین شدمو از تخت فاصله دادم و تو چشمای پر خون سهون نگاه کردم

داشت نفس نفس میزد و فشار انگشتاشو روی گردن نامجون به وضوح میدیدم

نامجون درحالیکه سعی میکرد گردنشو آزادکنه و مدام به دست سهون چنگ میزد با صدای خفه ای گفت؟

_چی کار میکنی سهونن ؟ ولم کن

سهون با یه حرکت از دیوار کندش و محکم هلش داد.
نامجون با گیجی ، سکندری خورد و انگار هنوز نفهمیده بود چخبره با چهره تو هم داد زد

_ دیوونه شدی سهون؟ چرا افسارت پاره شده؟؟؟

رگای دست مشت شده ی سهون و نبض تند گردنش به خوبی شدت خشمشو نشون میدادو نامجون با این جمله گور خودشو کامل کند

سهون با همون نگاه وحشی و آتش بارش نیم نگاهی به من کرد که رو تخت ولو بودم و دکمه های لباسم باز بود

این بار با یه حرکت‌؛ یقه نامجونو گرفت و طوری کنار گوشش غرید که نامجون بلافاصله رنگش پریید

_ داشتی سعی میکردی بکهیونو دستمالی کنی؟؟

به دستای لرزون نامجون نگاه کرد و زمزمه کرد

_این دستا جرات کرده دکمه های لباسشو لمس کنه ؟؟

مشت محکمی توی دهن نامجون کوبید و بلافاصله لبش پاره شد و از دماغش خون غلیظی جاری شد

اما این تازه شروع خشم سهون بود با لگد نامجونو رو زمین پرت کرد و تلاش های نامجون نتوست حتی یه ذره از سهون در امان نگهش داره

نامجون با درد فریاد زد

_به خاطر به هرزه که خودش التماس میکرد دستمالیش کنم داری شریک کاری باباتو کتک میزنیی؟؟

و این نقطه اوج عصبانیت سهون بود و لگدهای های محکمی که پشت سر هم به شکم نامجون میزد تا چند دیقه دیگه واقعا میکشتش

به سختی زمزمه کردم

- سهون بسه

اما تنها صدایی که بین ناله های بلند نامجون شنیده نمیشد صدای مست و کش دار من بود

سهون روی نامجون خیمه زده بود

و بازم گلوشو تو چنگ گرفت  و فشار دستشو روی  گلوش بیشتر کرد و زمزمه کرد

_اون خط قرمز منه

نامجون به خس خس افتاد.سهون فشار دستشو بیشتر کرد

_و تو لمسش کردی

وحشیانه به صورتش مشت محکمی زد
صورت نامجون پرازخون شده بود. و چشماش نیمه باز بود

🩸red embrace🩸Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora